قبول نداشته باشد، مىداند كه آن مجموعه شامل آن اعضاء مىشود. به عبارت ديگر، هر مجموعهاى گرچه ممكن است صدها عضو به آن افزوده يا از آن كسر شود، اما بايد محورى داشته باشد تا وجه تمايز آن مجموعه از ديگر مجموعهها گردد. بر اين اساس، اگر كسى دين را به عنوان يك مجموعه پذيرفت، بايد بپذيرد كه اين مجموعه داراى اعضاى ثابت، قطعى و هميشگى است تا از ساير مجموعهها باز شناخته شود. متأسفانه، برخى افراد مىگويند ما اسلام را قبول داريم، اما نمىپذيرند كه اسلام اصل ثابتى داشته باشد و همه چيز را قابل تفسيرهاى مختلف و متغيّر مىدانند. آنها مىگويند: ما با اسلام مخالف نيستيم، ولى لازمه پذيرش اسلام اين نيست كه همه بايد نماز را به جاى آورند. معتقدند كه نمازى وجود داشته است و عدهاى به خواندن آن عادت دارند، اما لازم نيست كه هر كس مسلمان است حتما نماز بخواند ونماز را جزيى ثابت از اسلام بداند!
در مورد روزه و هر حكم اجتماعى ديگر هم كه مطرح مىشود، معتقدند كه پيامبر، ائمه و ساير مسلمانان به آنها عمل مىكردند؛ اما قبول ندارند كه قوام اسلام به آنهاست و اگر آنها نباشد اسلام باقى نمىماند. در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه پس اسلام بر چه پايهاى استوار است كه اگر آن نباشد اسلام باقى نخواهد بود؟ آيا قبول داريد كه در اسلام توحيد يك اصل است و اگر كسى آن را قبول نداشته باشد مسلمان نيست؟ پاسخ مىگويند كه اين برداشت بر طبق درك ما از اسلام صحيح است، ممكن است شخص ديگرى درك ديگرى از اسلام داشته باشد و ما نمىتوانيم بگوييم كه فقط درك ما از اسلام صحيح است! ممكن است ديگرى از اسلام چنين برداشت كند كه خدا دو تا و يا هزارتاست و يا اصلاً در دين اسلام خدايى وجود ندارد و ما نمىتوانيم دليلى ذكر كنيم كه ثابت كند درك ما از اسلام صحيحتر است! اگر ادعا كنيم كه فهم ما درست است، نمىتوانيم بگوييم كسى حق ندارد تفسير ديگرى از اسلام داشته باشد. در نهايت مىتوان گفت: فهم من بر طبق نظر خودم بهتر است، كه چنين حكمى در مورد ديگران نيز صادق است.
بى شك چنين اشخاصى تنها قصد فريبكارى و شيادى دارند والاّ در هيچ علم و دستگاه معرفتى نمىتوان دو مجموعه را كه از اعضاى مشتركى برخوردارند از يكديگر جدا كرد. دو مجموعه را وقتى مىتوان از يكديگر جدا كرد كه يا همه اعضاى آنها با هم متفاوت باشند و يا دستكم، برخى از اعضاى آنها با هم فرق داشته باشند والا تفاوتى بين هيچ يك از اين دو
نظریه سیاسی اسلام ج1
جلسه نهم: بررسى جايگاه قوانين در نظام دينى