صفحه ٥٥١

آن ها نیست یا اگر سال ها از فیض عبادت هاى شبانه محروم بمانند غمى ندارند ولى گاهى چند درهم زیان، آن ها را برآشفته مى کند و بر سر اطرافیان خود فریاد مى کشند که چرا چنین شده است؟
این تفاوت آشکار شرم آور، از یکى از این دو چیز سرچشمه مى گیرد: یا ایمان ها به آخرت و وعده هاى الهى ضعیف است و آن را حلواى نسیه مى دانند که به خاطر آن چشم از سکّه نقد نمى پوشند، و یا على رغم ایمانشان به آخرت، آن قدر هوا و هوس ها بر قلب و روح آن ها چیره شده و غفلتِ آن ها را فراهم آورده که چیزى جز متاع دنیا و لذّات زودگذر و گاه موهوم و خیالى، نمى بینند.
و در ادامه این سخن به یکى دیگر از نقطه هاى ضعف دنیاپرستان اشاره کرده مى فرماید: یکى از بدبختى هاى شما این است که «کسى از شما نمى تواند عیب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهى از منکر) بازگو کند چراکه مى ترسد برادرش نیز همان عیب را درباره او بازگوید»؛ (وَمَا یَمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ یَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا یَخَافُ مِنْ عَیْبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ یَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ).
اشاره به این که شما با داشتن آن همه عیوب که از دنیاپرستى ناشى مى شود، از اصلاح یکدیگر به وسیله تذکّرها و اندرزها محروم هستید و هیچ یک از شما جرأت نمى کنید در این مقام برآیید، چون مى ترسید شما را سرزنش کنند که اگر این کار و آن کار بد است چرا خود آلوده اید؟ و اگر شما طبیب هستید چرا نخست سر خود را دوا نمى کنید؟ و آیا صحیح است که دیگ ها روسیاهى را بر دیگچه ها عیب بگیرند؟!
و سرانجام امام (علیه السلام) با این سخن خطبه را پایان مى دهد: «(گویى) همگى دست به دست هم داده اید که آخرت را کنار بگذارید، و به دنیا عشق ورزید، و دین شما تنها بر زبانتان است، و کارتان شبیه کار کسى است که گویى تمام وظیفه خود را انجام داده و رضایت مولاى خویش را فراهم ساخته است!»؛ (قَدْ تَصَافَیْتُمْ عَلَى