صفحه ٣٥٩

بخش سوم
و منها: طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ، یَضَعُ ذلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ، مِنْ قُلُوبِ عُمْیٍ، وَ آذَانٍ صُمٍّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ؛ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ؛ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِکْمَةِ؛ وَ لَمْ یَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ؛ فَهُمْ فِی ذَلِکَ کَالاَْنْعَامِ السَّائِمَةِ، وَ الصُّخُورِ الْقَاسِیَةِ.
ترجمه
در بخش دیگرى از این خطبه مى فرماید:
او طبیب سیّارى است که با طبّ خویش همواره در گردش است (و در جست وجوى بیماران)، مرهم هایش را کاملا آماده ساخته و ابزارش را براى موارد نیاز (به عنوان آخرین درمان) جهت داغ کردن محلّ زخم ها گداخته کرده است، براى قلب هاى نابینا، گوش هاى ناشنوا و زبان هاى گنگ. و با داروى خود در جست وجوى بیماران غافل و سرگردان است. همان ها که با فروغ حکمت، روشن نشده و با جرقّه آتش افروز دانش هاى تابناک فکر خود را شعله ور نساخته اند، آن هایى که همچون چهارپایان صحراگرد و سنگ هاى سختِ نفوذناپذیرند.

شرح و تفسیر
طبیب سیّار!

غالب شارحان نهج البلاغه اوصافى را که امیرمؤمنان على (علیه السلام) در این فراز