صفحه ٥٣١

و سرانجام چنین نتیجه مى گیرد: «چگونه کسى که از توصیف و تعریف مخلوقى همانند خود ناتوان است مى تواند خالق و معبودش را توصیف کند؟»؛ (کَیْفَ یَصِفُ إلهَهُ مَنْ یَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ!).
آرى! در این جهان هزاران هزار مخلوق وجود دارد که انسان ها حتى بعد از گسترش جهان علم و دانش از درک آن عاجزند؛ حقیقت روح چیست؟ رابطه آن با بدن چگونه است؟ چگونه از بدن جدا مى شود؟ بعد از جدایى به کجا مى رود؟ حقیقت حیات و زندگى چیست؟ چرا دانشمندان تمام ترکیباتى را که در یک سلول زنده موجود است به طور مصنوعى در آزمایشگاه جمع مى کنند وشکل مى دهند اما از دمیدن حیات در آن عاجزند؟!
حقیقت زمان و مکان چیست؟ امواج جاذبه چگونه است که شرق و غرب عالم را به هم پیوند مى دهد؟
و صدها سوال دیگر مانند آن.
هنگامى که ما از توصیف این مخلوقات که با ما جهات مشترک زیادى دارند عاجزیم چگونه انتظار داریم خدایى را که هیچ جهت مشترکى با ما ندارد توصیف کنیم؟! آرى! ما درباره وجود او و صفات او علم اجمالى داریم، مى دانیم که هست و فلان صفت را اجمالاً دارد ولى همه از گام نهادن در میدان علم تفصیلى عاجزند، حتى پیامبران بزرگ خدا؟

نکته ها
1. فرشته مرگ، یا فرشتگان مرگ؟

آیا یک فرشته مرگ وجود دارد یا چند فرشته؟ این سوالى است که بسیارى، از خود مى کنند.
در بعضى از آیات قرآن قبض ارواح به خدا نسبت داده شده: «(اللهُ یَتَوفَّى