صفحه ٣٥٠

و این، درواقع اشاره به «برهان نظم» است که در جاى جاى قرآن مجید آمده است. گاه دست انسان را مى گیرد و به آسمان ها مى برد و سیّارات و ثوابت وکهکشان هاى باعظمت را به او نشان مى دهد و گاه به اعماق اتم مى کشاند وساختمان شگفت انگیز آن را به انسان ارائه مى دهد. گاه عجایب خلقت پرندگان، گاه شگفتى هاى جهان حیوانات و جانداران، گاه اسرار آفرینش نباتات، گاه عجایب اعماق دریاها. آرى، به وسیله مخلوقات، خالق را به خلقش نشان داده است و این، داستان عجیب و طولانى دارد که هرگز تمام نمى شود. از یک سو، هرقدر در عظمت عالم آفرینش بیندیشیم، به جایى نمى رسیم و ازسویى دیگر، در اسرار خلقت آن ها و نظم حاکم بر آن ها.
از تفسیر بالا روشن شد که خلق در «لِخَلْقِهِ» اشاره به انسان هاست و در «بِخَلْقِهِ» اشاره به تمامى مخلوقات است. یکى خاص، و دیگرى عام است.
سپس در ادامه این سخن، اشاره به «برهان فطرت» مى کند و مى فرماید: «خداوندى که با حجّت و نشانه هاى خود، بر قلب بندگان، آشکار شده است!»؛ (وَالظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ).
چه حجّتى از این بالاتر که وقتى انسان به قلب و روح خود بازمى گردد، بانگ توحید و خداشناسى را از هر گوشه آن مى شنود و به همین دلیل، هرقدر شیاطین در انکار ذات پاکش بکوشند و براى منحرف ساختن بندگان تلاش کنند، هنگامى که فشارها برچیده شد، و ابرهاى ظلمانى و وساوس شیطانى کنار رفت، فطرت توحیدى تجلّى مى کند و باز انسان به سوى خدا برمى گردد.
در سومین جمله، اشاره به دلیل سومى مى کند که مى توان آن را «برهان ابداع» نام نهاد. مى فرماید: «آفریده ها را بدون نیاز به فکر و اندیشه آفرید؛ چراکه اندیشه مخصوص کسانى است که داراى روح و ضمیر باطن هستند و او چنین نیست!»؛