صفحه ٢٥٠

و عالم نمایان مى رود و با اوصاف دقیقى، وضع آن ها را مشخّص مى سازد. نخست مى فرماید: «عالم کسى است که قدر و منزلت خویش را بشناسد!»؛ (الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ).
و براى تأکید بیشتر مى افزاید: «و براى نادانى انسان همین بس که قدر و منزلت خود را نشناسد!»؛ (وَ کَفَى بِالْمَرءِ جَهْلا أَلاَّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ).
در تفسیر این دو جمله، احتمالاتى وجود دارد که همه مناسب است ومى تواند در مفهوم کلام مولا (علیه السلام) جمع باشد:
نخست این که، عالم واقعى کسى است که جایگاه و ارزش خود را در این جهان هستى دربرابر عظمت پروردگار بشناسد: بداند ذرّه اى ناچیز است که وابسته به وجودى است بى پایان؛ و همین وابستگى او را به خدا آشنا مى سازد و در مسیر قرب الى الله حرکت مى دهد؛ شبیه آنچه در تفسیر حدیث مشهور «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(1) آمده است.
دوم این که، منظور، شناخت ارزش و جایگاه واقعى در اجتماع است و به تعبیر دیگر: عالم واقعى کسى است که از بلندپروازى هاى دور از منطق بپرهیزد و پایش را از گلیم خویش بیرون نبرد و در جایگاهى که براى آن آمادگى ندارد، خود را قرار ندهد و آبروى خویش را نبرد.
شبیه آنچه در بعضى از تعبیرات آمده که «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ لَمْ یَتَجَاوَزْ حَدَّهُ؛ رحمت خدا بر آن کس که قدر و منزلت خویش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند».(2)
سوم: منظور آن است که انسان موجودى است باارزش، داراى استعدادهاى والا؛ نباید گوهر گران بهاى وجود خود را ارزان بفروشد و سرمایه هاى بزرگ