صفحه ٢٣

این تعبیر نشان مى دهد که امام (علیه السلام) در عالَمى غیر از عالم مصلحت گرایان دنیاپرست و سیاست پیشه، سیر مى کرد و هرگز حکومت را به عنوان یک طعمه شیرین و لذیذ نمى دانست؛ بلکه وظیفه اى سنگین و مقدّمه اى براى احیاى ارزش هاى اسلامى مى شمرد، که بدون آن، حکومت به اندازه آب بینى یک حیوان نیز ارزش ندارد.
در پایان، روى سخنش را به همان گروه دنیاپرست و زیادت خواه و سیاست باز کرده، مى فرماید: «من براى شما وزیر و مشاور باشم، بهتر از آن است که امیر ورهبر باشم (چراکه اگر امیر باشم و با من مخالفت کنید کافر مى شوید ولى اگر دیگرى به جاى من باشد چنین نیست)»؛ (وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیرآ، خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیرآ).
چراکه اگر امیر باشم شما هرگز نمى توانید به خودکامگى ها و غصب حقوق محرومان ادامه دهید، ولى در مشاورت با من بهره هایى از حق خواهید برد، بى آن که مسئول اعمال شما باشم.
تاریخ با صراحت مى گوید که تمام پیش بینى هاى امام (علیه السلام) در این کلام شریف به وقوع پیوست. و برخلاف آنچه برخى از کوته نظران مى اندیشند، امام (علیه السلام) کاملا از شرایط سخت دوران حکومت خود آگاه بود و تمام واکنش هاى مخالفان را پیش بینى مى کرد؛ هرگز غافلگیر نشد و چیزى برخلاف آنچه گفته بود روى نداد؛ ولى او پیرو مکتبى بود که مى گفت: احیاى ارزش ها، هر چند به قیمت قربانى شدن خود انسان باشد، بر هرچیز مقدّم است؛ نه مکتب هاى دنیاى مادّى که مى گویند: براى حفظ حکومت مى توان ارزش ها را قربانى کرد!
او به گفته خود عمل کرد؛ حتّى حاضر نشد به برادرش «عقیل» سهم مختصرى، اضافه بر آنچه حقّ او بود، از بیت المال بدهد.
او برخلاف خلیفه پیشین، کمترین چیزى براى خود نیندوخت و روزى