صفحه ٥٧٨

کسانى که به ساختمان بدن انسان آگاه اند به خوبى مى دانند که تا چه اندازه این فاصله نزدیک است، کافى است مقدار کمى از خون به صورت لخته درآید و راه رگ هاى قلب یا مغز را بگیرد و به زندگى انسان در یک لحظه پایان دهد. کافى است لقمه غذایى که انسان مى خورد، براثر پدیدآمدن اختلال کوچکى در گلو به جاى این که به سوى معده سرازیر شود در راه دستگاه تنفس قرار گیرد و انسان را خفه کند.
کافى است که یک شوک به انسان وارد شود و قلب او براى همیشه بایستد.
در حوادث بیرون کافى است که زمین مختصر تکانى بخورد و در یک لحظه یک شهر آباد زیرورو شود یا طوفان و گردباد و سیلاب در چند دقیقه همه چیز را در کام خود فرو برد یا صاعقه اى از آسمان فرود آید و فرد یا گروهى را مبدل به خاکستر کند.
در حوادث روزمره زندگى ماشینى امروز نیز تصادفات، سقوط هواپیماها، آتش سوزى ها و انفجارها امورى غیر قابل اجتناب هستند همان امورى که در یک لحظه ممکن است زندگانى هایى را براى همیشه برچیند. آرى! فاصله زندگى ومرگ بسیار کم است. ولى ازسویى دیگر فاصله مرگ و زندگى بسیار زیاد است. اگر تمام اطباى جهان جمع شوند و تمام وسایل پزشکى را آماده سازند، مردگان به حیات برنمى گردند همان گونه که نوزادان به شکم مادر بازنمى گردند و میوه اى که از شاخه درخت جدا شده به آن متصل نخواهد شد. یکى آن قدر نزدیک ودیگرى آن قدر دور!
این سخن را با حدیثى که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است پایان مى دهیم؛ فرمود: «ثَلاثَةُ أشْیَاءَ لا یَنْبَغِی لِلْعاقِلِ اَنْ یَنْسَاهُنَّ عَلَى کُلِّ حالٍ، فَنَاءُ الدُّنْیا وَتَصَرُّفُ الاَْحْوالِ وَالاْفَاتُ الَّتی لا اَمَانَ لَها؛ سه چیز است که سزاوار است هیچ انسان عاقلى آن را فراموش نکند: فناى دنیا، و تغییر و دگرگونى حالات، و آفاتى که بى امان دامان انسان را مى گیرد».(1)