صفحه ٤٢٢

یکى دیگر از دانشمندان مى گوید: عشق را اگر یک نوع جنون ندانیم، لااقل عصاره اى از مغزهاى ناتوان است!
این تفسیرهاى ضدّونقیض درمورد عشق به خوبى نشان مى دهد که همه این اندیشمندان از یک چیز سخن نمى گویند. گروهى نظرشان به عشق هاى مقدّسى است که تمام وجود انسان را به رنگ خود درمى آورد و با جاذبه بسیار نیرومندش به سوى معشوق حقیقى و خالق یکتا پیش مى برد.
و آن ها که در نکوهش آن کوشیده اند، نظرشان به عشق هاى آتشین مادّى ومجازى و آلوده به انواع گناه و جنایت است که غالبآ سر از رسوایى و بدبختى وبیمارى درمى آورد.
در عشق هاى مجازى و مادّىِ نامقدّس، انسان، دیوانه وار به چیزى علاقه پیدا مى کند و هرچه دارد به پاى آن مى ریزد. درواقع، منظور از عشق در این جا، جاذبه نیرومندى است که دو انسان را به گناه و آلودگى و سقوط در لجنزار عصیان مى کشاند و هرچه در نکوهش آن گفته شود، کم است.
این جاذبه سرکش، عقل را ویران مى کند و از کار مى اندازد و انسان براثر آن دست به کارهاى جنون آمیزى مى زند.
نخستین خطر آن، پرده افکنى بر عیب ها، نقص ها و زشتى هاست. این گونه عاشقان بى قرار، حتّى بدترین عیوب را با تفسیرهاى شگفت آور، حُسن معرّفى مى کنند! نه اندرزى مى پذیرند و نه گوش به نصیحت ناصحان مى دهند و حتّى گاه به ستیز دربرابر اندرزگویان برمى خیزند.
اشخاصى که گرفتار چنین عشق هاى داغ و مادّى مى شوند، پیش خود فکر مى کنند در پرتو این عشق درکى پیدا کرده اند که سایر مردم از آن محروم اند و معتقدند:

اگر بر دیده مجنون نشینى *** به غیر از خوبى لیلى نبینى(1)