صفحه ١٦٧

(وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئآ وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ)(1) ممکن است امورى باشد که انسان ظاهربین آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!
سپس مى افزاید: «دنیایى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده مى کند، با این که دوست دارید همواره تازه و نو گردد!»؛ (وَ الْمُبْلِیَةِ(2) لأَجْسَامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِیدَهَا).
هرکس با گذشت زمان، آثار پیرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى کند: از بین رفتن طراوت پوست بدن، سُست شدن استخوان ها، کم نور شدن چشم، سنگینى گوش، لکنت زبان، خمیدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن؛ و به یقین هرکس از مشاهده آن ها نگران و متأسّف مى شود و گاه تلاش وکوشش مى کند که این حرکت طبیعىِ برگشت ناپذیر را با وسایلى برگرداند! ولى به یقین، اگر موفقیّت جزئى نصیب او شود، سرانجام این مسیر را خواه ناخواه طى مى کند. آیا سزاوار است با مشاهده این امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟
قابل توجّه این که دنیا نه تنها موجودات زنده و به خصوص جسم انسان ها را کهنه و فرسوده مى کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان ها گرفته تا اتم ها حاکم است. حتّى این آفتاب عالم تاب و خورشید درخشان نیز به تدریج کهنه و فرسوده مى شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکویر شمس» (تاریکى خورشید) مى گوید، بلکه علم امروز هم با صراحت به این معنا اشاره دارد.
در ادامه سخن، امام (علیه السلام) با ذکر تشبیهى وضع ساکنان دنیا را روشن مى سازد، مى فرماید: «شما نسبت به دنیا، به مسافرانى مى مانید که وقتى گام در جاده نهاده اند، احساس مى کنند به پایان راه رسیده اند؛ و تا قصد رسیدن به نشانه اى در