صفحه ٢٠٧

نمي شناسي،(133) و مي داني كه به راستي هرچه در اوست از آنِ او و مختص به اوست، چنان كه (برادران يوسف) به يوسف گفتند: «آيا تو خود يوسفي؟ گفت: آري، من يوسفم و اين برادر من است». پس يوسف را به خود او شناختند و به وسيلة ديگري او را نشناختند و از پيش خود و به پندار دل اثباتش نكردند. نبيني كه خدا مي فرمايد: «شما را نرسد كه از پيش خود درختان آن [باغ هاي بهشت] را برويانيد».  مي فرمايد: شما حق نداريد از پيش خود امامي بگماريد و او را به هواي نفس و ارادة دلخواه خود برحق بخوانيد.

 بازشناسي معرفت شهودي خدا از معرفت غايبانة او
چنان كه ملاحظه شد حديث مزبور مضاميني بلند و بسيار دقيق دارد و به خصوص فهم ذيل آن حديث، بسيار دشوار است و نيازمند تحقيق جامعي مي باشد. در فرازي از آن حديث از امام صادق اِنَّ مَعْرِفَةَ عَيْنِ الشّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَمَعْرِفَةَ صِفَةِ الغَائِبِ قَبْلَ عَيْنِهِ؛ «به راستي شناخت «خود» حاضر پيش از صفتش و شناخت صفت غايب پيش از «خود» او صورت مي گيرد».