صفحه ٣٠٥

امور عادي زندگي مي پردازد. چنان كه يك پزشك و هر انسان متشخصي حاضر نمي شود خود را به بازي هاي بچگانه سرگرم كند و از بازي با عروسك شرم مي كند، كساني كه سطح معرفت و ايمانشان والاست، خجالت مي كشند به كارهايي بپردازند كه ما آنها را براي خود مهم و ارزشمند مي دانيم؛ زيرا آنان آن كارها و تلاش براي رسيدن به خيلي از خواسته هايي را كه ما داريم، بچگانه و زشت مي شمرند.
كسي كه خداشناس است و مي تواند با خداوند هم نشين گردد، حاضر نمي شود كه به خانه، ماشين و ساير امكانات زندگي دل بستگي داشته باشد و دل بستن به ماشين و يك مشت سنگ و آهن را بچگانه و فروتر از شأن خود مي داند. چطور كسي كه بايد دلش را كانون توجه به خدا و محبت او قرار دهد، حاضر مي شود محبت مشتي آهن پاره و سنگ و آجر جامد را در دل جاي دهد؟ بزرگي مي گفت دل هاي بيشتر ما اصطبل اسب و الاغ و يا پاركينگ ماشين است. در گذشته كه از اسب و الاغ استفاده مي كردند، كساني كه به آن حيوانات علاقه نشان مي دادند و احساس دل بستگي مي كردند، درواقع دلشان را اصطبل آن حيوانات قرار داده بودند و امروزه اگر كسي به ماشين نو و لوكس خود علاقه و دل بستگي نشان دهد و حاضر نشود كه خطي به آن بيفتد، مثل آن است كه دل خود را پاركينگ آن ماشين قرار داده باشد.

 درك لذت ياد خدا و فروگذاشتن لذت هاي مادي
ما بايد در خود بنگريم كه به چه  چيز دل مي ببنديم و بدانيم ارزش و بهاي ما در حد همان چيزي است كه بدان دل بسته ايم. كسي كه به معرفت الهي نائل شود و حقايق را بشناسد و به شأن و مقام الهي و انساني خود آگاه شود و دريابد كه كارهاي فروماية دنيوي متناسب با شأن و ارزشي كه خداوند به او بخشيده نيست و توجه يابد كه حيف است ذهن و فكر خود را صرف امور پوچ دنيايي كند، از اينكه وقت و عمر خود را