صفحه ٩٢

درد فراق و هجران محبوب
كشنده ترين چيز براي محب اين است كه محبوب با او قهر كند و به او اعتنايي نداشته باشد. ازاين رو، حضرت پس از آنكه از خداوند مي خواهد كه از ايشان راضي و خشنود باشد، همچنين درخواست مي كند كه ايشان را از شمار كساني قرار دهد كه به قهر و هجران خود مبتلا نساخته است و ايشان را به درد كشندة بي مهري و بي اعتنايي اش مبتلا نمي سازد. «هجر» فراق و ترك كردن ازروي ناخشنودي و به معناي «قهر كردن» است. مطلق فراق، هجر به شمار نمي آيد؛ چه اينكه لازمة زندگي دنيا فراق از محبوب و حرمان از لقا و وصال اوست. نهايت آرزوي بندگان سالك و شايستة خدا، وصال معبود است، اما شرايط اين عالم ايجاب مي كند كه آنان در غم فراق معبود بسوزند و حرمان از يار، ايشان را مي آزارد و حزني هميشگي بر جانشان مي نشاند. اما آنچه براي آنان كشنده و تحمل ناپذير است، هجران محبوب و قهر وي با ايشان و ناخشنودي يار مي باشد. حتي تصور اينكه محبوب به آنان اعتنايي ندارد و به هجرش مبتلا ساخته، برايشان كشنده است. «قلي» نيز تقريباً مرادف با «هجر» و به معناي «بي مهري» و «قهر» است و در برخي از آيات قرآن نيز به كار رفته است؛ آنجا كه خداوند مي فرمايد: وَالضُّحَى * وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى؛(63) «سوگند به روشنايي و برآمدن روز، سوگند به شب چون درآيد و آرام گيرد (تاريكي آن همه را فروپوشد)، كه پروردگارت نه تو را فروگذاشته و نه با تو قهر كرده است».
در ادامة مناجات، حضرت دربارة بخشي ديگر از آثار محبت خالصانه به خداوند مي فرمايند:
وَبَوَّاْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فى‏ جِوَارِكَ، وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ، وَاَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ،