صفحه ١٨٣

اشياي خارجي هستند. از باب مثال، «آتش خارجي، علت حرارت خارجي است».(111) فلاسفه دربارة اينكه مفهومي چون مفهوم علت يا معلول يا خلق كردن چگونه به دست آمده، در طول تاريخ چند هزار سالة فلسفه، بحث هاي گوناگوني كرده اند و هنوز به نتيجة روشن و قطعي و اثبات شدني که مورد قبول همگان باشد دست نيافته اند.

 اقسام شناخت (علم حصولي و حضوري)
به شناختي كه با مفاهيم حسي (كه گفتيم حقيقت واقعيت خارجي را به ما نشان نمي دهند) و مفاهيم عقلي (كه با سازوكار پيچيده اي تحقق مي يابند) حاصل مي شود، به تعبيرديگر شناختي كه با واسطة مفهوم و صورت ذهني به دست مي آيد، شناخت و علم حصولي گفته مي شود و درمقابل آن، «علم حضوري» معرفتي بدون واسطة مفهوم و صورت ذهني است و در اين معرفت، واقعيت و وجود معلوم نزد درك كننده حاضر است. براي مثال وقتي انسان تشنه است يا دندانش درد مي كند، حقيقت درد و تشنگي را قواي ادراكي نفس درك و شهود مي كند و بدان علم حضوري دارد و اين درك به واسطة صورت ذهني براي او حاصل نشده است. برخي از فلاسفه بر آن اند كه علم حضوري يكي بيش نيست و آن علم انسان به نفس خويش است و بر اين اساس انسان، تنها نفس خود را با علم حضوري درك مي كند و علم او به ساير امور «حصولي» است. اما اغلب فلاسفة اسلامي و غيراسلامي شش قسم براي علم حضوري برشمرده اند كه عبارت اند از:
1. معرفت به خود؛ هركسي به خودش معرفت دارد و اين معرفت به معناي يافتن وجود خويش است؛
2. معرفت به قواي خود؛ چه قواي ادراكي، نظير نيروي تفكر و تخيل و چه قواي