صفحه ١٨٥

2. شناخت نيمه آگاهانه نيز آنجاست كه به چيزي علم داريم، ولي به اين علم توجه نمي كنيم و به محض آنكه به ما توجه دهند، به آنچه مي شناختيم توجه  آگاهانه پيدا خواهيم كرد. براي مثال وقتي مشغول مطالعه هستيم، چه بسا صداي زنگ خانه را كه كاملاً با آن صدا آشناييم ، نشنويم؛ ولي به محض آنكه كسي روي شانة ما بزند و ما را متوجه كند، به صداي زنگ، توجه آگاهانه پيدا خواهيم كرد. همچنان كه همة ما به وجود خودمان علم حضوري داريم، ولي زماني كه مشغول انجام كاري هستيم از اين علم غافل مي شويم؛ اما به محض آنكه كسي يا چيزي به ما توجه دهد، به علم خود توجه تفصيلي و آگاهانه پيدا مي كنيم.
3. شناخت ناآگاهانه نيز جايي است كه علم به چيزي داريم، ولي افزون بر آنكه به آن توجه نداريم، چنان هم نيست كه به محض آنكه به ما توجه دهند، به آنچه مي شناسيم توجه آگاهانه پيدا كنيم. براي مثال دوستي كه سال ها پيش با او هم كلاس بوده ايم، اكنون كه او را دوباره مي بينيم باآنكه اسمش را مي دانستيم، ولي هرچه تلاش مي كنيم نام او را به ياد نمي آوريم، هرچند با ديدنش توجه ما جلب او و نامش شده است. چه بسا بعد از مدتي و با قرار گرفتن در فضايي آرام، نام او را به ياد آوريم. اينجا شناخت جديدي پيدا نمي كنيم، بلكه آنچه را از پيش مي دانستيم به ياد مي آوريم.(113)گويي آنچه انسان مي دانسته در گوشه اي از ذهنش پنهان شده و پرده اي بر آن افتاده، و آن گاه در شرايط خاصي، عاملي آن پرده را كنار مي نهد و آگاهي و معرفت پيشين او را آشكار مي سازد. دراين صورت آگاهي جديدي براي انسان به وجود نيامده، بلكه انسان متوجه چيزي مي شود كه از پيش مي دانسته و مدتي غبار فراموشي بر آن افكنده شده بود.

 علم حضوري پيشين انسان به خدا و ميثاق بندگي با او
در علم حضوري نيز چنين حالتي براي انسان رخ مي دهد و ازجمله برخي از آيات و