صفحه ١٥٦

طغيان و سرکشي؛ نتيجة احساس بي نيازي از خدا
اگر انسان احساس نياز به خداوند نداشت، نه فقط هيچ انگيزه اي براي بندگي اش ندارد، بلکه در مقام معارضه با او نيز برمي آيد؛ چنان که فرعون احساس بي نيازي از خدا کرد و آن گاه گفت:أ نَا رَبُّكُمُ الأعْلَى؛(98) «منم خداي برتر شم».
در آية ديگر خداوند مي فرمايد: كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَيَطْغَى أنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(99) «آري، هرآينه آدمي سرکشي مي کند و از حد مي گذرد، ازآن رو که خود را بي نياز و توانگر ببيند».
وقتي انسان خود را برخوردار يافت واحساس نياز به چيزي نداشت، منت خدا را نمي کشد. او پيش خود مي انديشد که من چشم دارم، گوش و دست و پا دارم که با آنها ببينم و بشنوم و حرکت کنم و هرچه مي  خواهم برگيرم؛ امکانات و ثروت کافي نيز اندوخته ام؛ پس ديگر نيازي به خدا ندارم که منت او را بکشم و به درگاهش دعا کنم. شاهد اين معنا اين است که وقتي امکانات از او گرفته شد يا جان و زندگي اش در خطر قرار گرفت، چون خود را کاملاً به خداوند، نيازمند مي يابد، به سراغش مي رود و از او رهايي و نجات مي طلبد: فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛(100)«و چون در کشتي سوار شوند، خدا را با اخلاص و پاک ديني [(يکتا گرايي)] بخوانند، و چون به سوي خشكي برهاندشان، آن گاه شرک مي ورزند».
وقتي امواج متلاطم دريا، کشتي را در خطر غرق شدن قرار مي دهد، چون ساکنان کشتي با همة وجود درمي يابند که کسي جز خدا آنها را از خطر نمي رهاند، مخلصانه به خداوند پناه مي برند و از او ياري مي طلبند؛ چون در آن حال، آنان احتياجشان به خداوند را کاملاً درک مي کنند. اما وقتي در ساحل امن و نجات قرار گرفتند و