صفحه ٢٣

ما معطوف آنها مي شود و همچنين مفاهيم و معقولات، اگر لذت معنوي را در ما بر انگيزانند، محبوب ما قرار مي گيرند. در ارتباط با انسان ها نيز وقتي ما از خصلت ها و ويژگي هاي آنها لذت ببريم، بدانها محبت مي ورزيم؛ چنان كه داشتن قيافة زيبا، صداي خوب يا اخلاق نيكو كه برانگيزانندة لذت هستند، باعث محبت ما به افراد مي شوند. به هرروي، محبت و لذت، لازم و ملزوم اند و تعلق دوستي و محبت ما به افراد و اشيا به دليل لذتي است كه از آنها به وسيلة ديدن، شنيدن، لمس كردن، چشيدن و بوييدن و نيز به وسيلة قواي باطني كه عبارت اند از حس مشترك، قوة خيال، قوة مفكره و قوة حافظه متوجه ما مي شود.
اما لذت، حالتي رواني و نفساني است كه چيزي ملايم و سازگار با نفس انسان، آن را پديد مي آورد. چيزهايي كه ما با آنها ارتباط برقرار مي كنيم، گاهي با يكي از قواي مدركة ظاهري يا باطني ما ملايمت و سازگاري دارند و درنتيجه مطبوع نفس انسان قرار مي گيرند و ما از آنها لذت مي بريم. گاهي ملايم و سازگار با نفس ما نيستند و درنتيجه از آنها لذت نمي بريم؛ نظير هواي بسيار گرم يا بسيار سرد كه ملايم و سازگار با نفس ما نيست و از آن لذت نمي بريم.

 ارتباط محبت با تقرب به محبوب
وقتي انسان از چيزي لذت بُرد و درنتيجه آن را دوست داشت، مي كوشد به نوعي با آن ارتباط برقرار كند و به تعبير ديگر واجد آن شود. اگر محبوب او صداي خوش و دل نشيني داشت، مي خواهد آن را بشنود. اگر منظره يا گل زيبايي وجود داشت، مي خواهد آن را ببيند. اگر كتاب خوبي يافت، مي خواهد آن را مطالعه كند. اگر متوجه صفات نيكو نظير شجاعت، عدالت و صداقت شد، مي كوشد آن صفات را در خود پديد آورد. اگر از مهارتي چون هنر نقاشي و خطاطي خوشش آمد، مي كوشد كه آن را كسب