صفحه ١٥٥

بزهکاران را از گناهانشان نپرسند [يعني آنان را بي حساب به دوزخ برند، يا عذرهايي که براي گناهانشان مي تراشند شنيده نمي شود و عذاب دامن گيرشان مي شود]».
بسياري از ما برآنيم که علم و دانشمان را با تلاش و زحمت خود فراهم ساخته  ايم و آن را کاملاً در اختيار خويش مي دانيم؛ يا معتقديم که حيثيت و آبرويي را که در جامعه داريم با زحمت خويش به  دست آورده ايم؛ يا خود را مالک چشم، دست و پا و ساير جوارح و اعضاي بدنمان مي دانيم. براي اينکه حقيقتاً خداوند را بندگي کنيم، در درجة اول بايد باور کنيم که ما مالک چيزهايي كه بدان ها نيازمنديم، نيستيم و خداوند بايد آنها را در اختيار ما قرار دهد؛ در درجة دوم سعي کنيم توجه خداوند را به خود جلب کنيم تا او آنچه را ما مي خواهيم در اختيارمان نهد، و جلب توجه خداوند با بندگي و عبادت او حاصل مي شود. کساني که خود را محتاج غير خدا مي دانند و مثلاً براي اينکه از فردي ثروتمند پولي بگيرند، سعي مي کنند با اظهار کوچکي و ستايش او و يا با هر حيلة ديگري نظرش را به خود جلب کنند، درواقع با رفتار خود بدو اعلام بندگي مي کنند؛ يا کساني که در پي به دست آوردن عزت و احترام و موقعيت در جامعه هستند، براي اين منظور سخنان مردم فريب مي گويند و کاري مي کنند که مردم از آنها خوششان بيايد و آنان را بستايند و به ايشان احترام بگذارند، به نوعي مردم را بندگي کرده اند و اين رفتارشان شرک خفي است. مگر جز اين است که عزت و احترام و ثروت از آنِ خداست و ديگران هرچه دارند از او دارند؟ پس انسان بايد به اين باور برسد که همه چيز از خداست و ديگران نيز گداي اويند و هرچه دارند، او به آنها داده است. اگر اين دو مقدمة ذهني و معرفتي در انسان پديد آمد، يعني او خود را نيازمند خدا ديد و درصدد جلب توجهش برآمد و نيز خويش را محتاج غير خدا نديد و براي تأمين همة نيازهايش درِ خانة خداوند رفت، انگيزة عبادت و بندگي حقيقي در او پديد مي آيد.