صفحه ١٨٤

تحريكي، نظير نيروي به كارگيرندة اعضا و جوارح؛ به همين دليل است كه هيچ گاه انسان در به كارگيري آنها اشتباه نمي كند. براي مثال به جاي آنكه دربارة چيزي بينديشد، به انجام حركات بدني نمي پردازد و بالعكس؛
3. معرفت به حالت نفساني، يعني عواطف و احساسات خود؛ نظير محبت، غم، عشق، ترس و شادي. اين قسم را «انفعالات نفساني»  نيز ناميده اند؛
4. معرفت به افعال بي واسطه يا جوانحي نفس خود؛ نظير اراده، حُكم، تفكر و توجه؛
5. معرفت به خود مفاهيم و صورت هاي ذهني كه اشيا را با آنها مي شناسيم. معرفت انسان به صورت ها و مفاهيم ذهني به وسيلة صورت و مفهوم ذهني ديگري نيست، بلكه آنها بدون واسطه و با علم حضوري درك مي شوند؛
6. معرفت به خداوند متعال؛(112) البته بين فلاسفه در تعلق علم حضوري به خداوند اختلاف است. اما ساير اقسام علم حضوري دست كم مورد اتفاق فلاسفة اسلامي است.

 مراتب شناخت: (آگاهانه، نيمه آگاهانه و ناآگاهانه)
تقسيم ديگري كه در دستگاه شناخت انجام شده، دربارة مراتب آگاهي و معرفت است و در اين تقسيم، علم حصولي و علم حضوري هر دو به آگاهانه، نيمه آگاهانه و ناآگاهانه تقسيم مي شوند.
1. شناخت آگاهانه آنجاست كه به چيزي علم داريم و به اين علم داشتن خودْ توجه داريم. براي مثال هنگامي كه باتوجه، مشغول قرائت سورة حمد هستيم، علم ما به آن، آگاهانه و از نوع علم حصولي است و زماني كه وجود خود را مي يابيم و به اين يافتن توجه داريم، شناخت ما از خودمان حضوري و آگاهانه است.