صفحه ٣٠٦

صرف كارهايي كرده كه متناسب با مقام انساني او نيست، خجالت مي كشد و بر خسارتي كه به خودش زده است، تأسف مي خورد. كسي كه طعم ياد خدا و لذت هم نشيني با خدا را بچشد، درمي يابد كه هم نشيني و دل بستگي به سنگ و آهن، و گاو و گوسفند و مانند آنها خجالت آور است و بايد از آن استغفار كرد. بر اين اساس، استغفار اولياي خدا از گناه نيست؛ چون ساحت آنها از معصيت و گناه پاك است؛ بلكه استغفار آنها از هر آن چيزي است كه انسان را از لذت ياد خدا بازمي دارد.
كسي كه به لذت ياد خدا پي نبرده است، وقتي به اكراه و با تحميل بر خود تصميم مي گيرد ذكر «لا اله الا الله» را هزار بار بگويد، چون از آن اذكار لذت نمي برد، پس  از  چندي خسته مي شود و چندين  بار خود را جابه جا مي كند تا آنكه آن اذكار تمام شوند؛ يا وقتي مي خواهد يك جزء قرآن را ختم كند، چندين بار صفحات باقي مانده را مي شمارد تا آنكه آن جزء را ختم كند؛ نمازش را نيز با كسالت و احساس سنگيني مي خواند و از آن لذت نمي برد؛ ازاين رو، خداوند مي فرمايد: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخَاشِعِينَ؛(197) «و از شكيبايي و نماز ياري بخواهيد؛ كه اينها گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خداترس».
در مقابل، كسي كه دلش از زمزم زلال معرفت الهي سيراب شده و لذت ياد خدا، كه از هر لذتي فراتر است و لذت هاي ديگر در مقابل آن رنگ مي بازند، در جانش نشسته است، وقتي مشغول ياد خداست چنان لذت مي برد كه به هيچ چيز ديگري توجه ندارد. او چنان از ياد خدا سرمست مي شود كه حتي به بهترين امور لذت آفريني كه در تصور ما مي گنجد نيز توجه ندارد.
مرحوم حاج شيخ غلام رضا يزدي(رحمه الله) روايتي را نقل مي كرد كه مضمونش اين است: در