صفحه ٢٠٨

چون وقتي عين خارجي كسي، نزد ما حاضر است و او را مشاهده مي كنيم، نزد ما شناخته شده است و او را از ديگر چيزها تميز مي دهيم. در اين صورت كه ما او را نزد خود مي يابيم و مشاهده مي كنيم، نيازي نداريم كه ازطريق اوصافش او را بشناسيم. آن گاه پس  از آنكه با مشاهدة عين خارجي چيزي، او را متمايز از غير آن يافتيم و به تشخيص و تميز او راه يافتيم و براي اين منظور، نيازي به  واسطه قرار دادن اوصاف نداشتيم، سراغ اوصاف آن مي رويم و پس  از آنكه صفاتش را شناختيم، دانش خود را به احوال آن كامل كرده ايم. پس شناخت ما به عين خارجي و حاضر، به وسيلة مشاهده و درك حضوري او حاصل مي شود و بدين  وسيله ما آن را تشخيص و تميز مي دهيم و پس  از مشاهدة آن، با ذكر صفاتش آن را براي ديگري كه آن را نديده معرفي مي كنيم.
اما اگر كسي ازنظر ما غايب باشد، ما او را به وسيلة صفاتش مي شناسيم و از اين طريق، تنها به شناختي مفهومي و شناخت اموري كلي دربارة آن شخص دست مي يابيم، و اين شناخت موجب تميز و تشخيص كامل آن شخص از ديگري نمي شود. «از اينجا آشكار مي شود كه يكتاشناسي خداي سبحان، چنان كه بايدوشايد، آن است كه نخست عين و خود او شناخته شود، سپس براي تكميل ايمان به او، صفاتش شناخته شود؛ نه آنكه خدا به توسط صفات و افعالش شناخته شود تا حق يكتاشناسي او چنان كه بايد، ادا نگردد. خداوند متعال از هرچيز، بي نياز است و همه چيز، قائم به اوست، صفاتش نيز قائم به اوست و همه چيز ازقبيل زندگي، دانش، قدرت، آفرينش، روزي سازي، تقدير، هدايت و توفيق، همه از بركات صفات اوست؛ پس همه، قائم به او و مملوك او و ازهرجهت نيازمند به اويند. پس راه حقيقي شناخت، اين است كه نخست خود او شناخته شود و سپس صفاتش و آن گاه از شناخت صفات به خصوصيات آفريدگانش راه يافته شود؛ نه برعكس. اگر ما خدا را به  وسيله اي غير از خودش بشناسيم، او را به حقيقت نشناخته ايم. اگر چيزي از آفرينش او را نه به  وسيلة شناخت خودش، بلكه ازطريق ديگر بشناسيم، اين