صفحه ٢٦٨

در آنها وجود ندارد و نمى‌توانيم بگوييم كه چيزى مطلقاً و همه جا خوب است و يا چيزى مطلقاً و در همه جا و در همه زمانها بد است. دليل قابل ارائه براى عمومشان همان چيزى است كه عرض كردم، البته آنها دلايل فنّى‌ترى نيز ذكر كرده‌اند كه در اينجا مجال پرداختن به آنها نيست.

 3. مطلق و ثابت‌بودن برخى از ارزشها
براى توضيح مطلب عرض مى‌كنم: اگر كسى ادّعا كرد كه هرمفهوم ارزشى و هر بايد و نبايد و زشت و زيبايى مطلق است، براى ردّ ادّعاى او كافى است كه استناد شود به چيزى كه در جامعه‌اى خوب و در جامعه ديگر ناپسند است و در جايى ارزش است و در جايى ضدّ ارزش محسوب مى‌گردد. به عبارت ديگر، در برابر آن ادعا كه به صورت قضيه موجبه كليه ارائه گشته است و مفاد آن اين است كه همه خوب‌ها و بدها و قضاياى ارزشى مطلق و كلّى هستند، مى‌توان يك قضيّه سالبه جزئيه ارائه كرد و در اين صورت، آن قضيه و حكم كلّى نقض مى‌گردد. يعنى وقتى ما قضاياى ارزشى‌اى را يافتيم كه مطلق نبودند و رفتارى در برخى جوامع نيك و پسنديده و در جوامعى زشت و نكوهيده به حساب آمدند، مى‌توانيم بگوييم كه چنان نيست كه همه گزاره‌ها و قضاياى ارزشى مطلق باشند، بلكه برخى از قضاياى ارزشى نسبى هستند. بى‌شك چنين قضاوتى صحيح و درست است و ما نيز نمى گوييم كه هر قضيه ارزشى و هر بايد و نبايدى مطلق وكلّى است و براى هميشه و براى همه جوامع ثابت و تغييرناپذير است. ما نيز قبول داريم كه برخى از بايدها و نبايدها متغيّر و تابع شرايط زمانى و مكانى هستند؛ اما اين بدان معنا نيست كه هيچ ارزش مطلقى نداريم. يعنى اثبات نسبيّت ارزشها مفاد قضيه سالبه جزئيه است نه سالبه كليه، بر اين اساس ما تنها مى‌توانيم نسبيّت و مطلق نبودن پاره‌اى از ارزشها را ثابت كنيم.
   ادعاى ما اين است كه ما مى‌توانيم ارزش مطلق داشته باشيم، مى‌توانيم به برخى از قضاياى ارزشى اعتقاد مطلق داشته باشيم. اگر اصل اين نظريه ثابت شد، ممكن است ما صدها نمونه از چنين قضايايى داشته باشيم؛ چون بحث و نظريه عقلى داير مدار اعداد و ارقام