صفحه ٢٧١

كرد، مطلق مى‌باشند. مثلا پرستش خدا يك ارزش است كه هميشه و به طور مطلق مطلوب و پسنديده است و هيچ گاه استثناء بر نمى دارد، بر اين اساس است كه مى‌گوييم: راه تكامل واقعى و حقيقى انسان عبادت خداوند است. در مورد مفاهيم ارزشى اجتماعى نيز عدالت هميشه خوب است و اين حكم هيچ گاه استثنا بر نمى‌دارد، و در مقابل ظلم هميشه و در همه جا بد و ناپسند است. پس ما مى‌توانيم ارزشهاى مطلق نيز داشته باشيم.

 4. نسبيّت همه ارزش‌ها و گزاره‌هاى دينى در فرهنگ غربى
امروزه، در غرب مكاتب متعدد فلسفى وجود دارند كه ارزشها را مطلقاً فاقد پشتوانه عقلانى و واقعى مى‌دانند و معتقدند كه همه ارزشها نسبى و تابع قراردادها هستند؛ يعنى هر چه را مردم بر آن توافق عمومى و قرارداد داشتند كه خوب باشد، خوب است و آنچه را توافق و قراداد داشتند كه بد باشد، بد است. يكى از آن مكاتب مهمّ فلسفى، در فلسفه اخلاق، مكتب «پوزيتويسم»(60) است كه مبناى ارزش را پسند جامعه مى‌داند. بر اين اساس، پيروان آن مكتب مى‌گويند ارزش و ضدّ ارزش و خوب و بد تابع قرارداد است. اگر مردم امروز چيزى را ارزش و خوب دانستند، خوب و ارزش است و اگر فردا نظر مردم تغيير كرد، همان خوب و ارزش تبديل به ضدّ ارزش مى‌گردد و در نظر مردم بد جلوه مى‌كند.
   اما ما معتقديم كه همه ارزشها نسبى نيستند و نيز همه ارزشها تابع قرارداد نيستند. درست است كه آداب و رسومْ قرادادى و تابع شرايط زمانى و مكانى و تغييرپذير هستند، اما ما يك سلسله ارزشهايى داريم كه ريشه در فطرت انسانى دارند، فطرتى كه ثابت و تغييرناپذير است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»(61)
پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست.
   چون فطرت الهى تغييرناپذير است، ارزشهايى نيز كه مبتنى بر فطرت هستند تغيير