انجيل نيز تنها نمادهاى اسطورهاى را براى ما به تصوير مىكشند كه هيچ واقعيت عينى و خارجى ندارند.
چنانكه گفتيم اين تئورى براى توجيه گزارههاى غير واقعى انجيل و تورات و نجات دين يهود و مسيحيّت از زوال و سقوط حتمى مطرح شد و به تدريج در بين متديّنان مغرب زمين و علاقهمندان به دين نيز رواج يافت و به عنوان بهترين راه براى توجيه كتاب مقدّس تلقّى شد. بر خلاف متديّنان مسيحى و يهودى قبل از رنسانس كه همه گزارههاى دينى را صادق و حق و مطابق با واقعيت مىشناختند و وقتى آنها را ناسازگار با كشفيّات و نظريههاى جديد علمى يافتند، در قرون وسطى، به عنوان دفاع از كتاب مقدّس و دفع اتّهام دروغ و ناصواببودن پارهاى از گزارههاى آن، به تهديد و ارعاب و محاكمه دانشمندانى پرداختند كه نظراتشان با آموزههاى دينى آنها مخالفت داشت و حتّى بسيارى از آنها را اعدام كردند و برخى را زنده زنده سوزاندند. همچنين برخى از دانشمندان از جمله گاليله را وادار به توبه و دست برداشتن از نظريات علمى خود كردند.
4. روشنفكر غربزده، مروّج نظريه نسبىگرايانه غرب از دين
بدينترتيب در غرب نخست اين نظريه مطرح شد كه زبان دين با زبان علم متفاوت است و زبان دين به هيچ وجه در پى بيان حقايق و واقعيتهاى عينى و خارجى نيست و تنها ساختارى سمبليك و اسطورهاى دارد، اما بتدريج با گسترش روابط كشورهاى شرقى با اروپا و داد و ستدهاى علمى و اعزام دانشجويان به ديار غرب، اين تئورى به ديار شرق نيز راه يافت. غربزدگان و شيفتهگان فرهنگ غرب و برخى از دانشجويانى كه براى تحصيل به ديار فرنگ اعزام شدند و سخت فريفته و شيفته فرهنگ غرب گشتند و تحصيلات و آشنايى با فرهنگ و زبان فرنگى را از بزرگترين افتخارات و دستاوردهاى خود به شمار آوردند، همچنين به فراگيرى اين تئورىهاى الحادى به خود باليدند و آنها را به عنوان بهترين و كارسازترين و علمىترين نظريهها به جهان اسلام منتقل ساختند و گفتند: چنانكه در مغرب زمين پيروان انجيل و تورات زبان دين را در شمار زبانهاى غير واقعنما و زبانهاى اسطورهاى و سمبليك