برخوردار است، در تشخيص مصالح جامعه و تطبيق موارد كلّى بر موارد خاص نيز دچار انحراف و اشتباه نمىشود.
4. ارتباط تئورى حكومت اسلامى با اصول و مبانى اعتقادى
بدون شك اگر كسى مقدمات مذكور را پذيرفت و قبول كرد كه جامعه انسانى بايد برخوردار از قانونى باشد كه هم مصالح مادّى انسانها را تأمين كند و هم مصالح معنوى و اخروى آنها را و نيز شرايط حاكم اسلامى و مديران جامعه اسلامى را پذيرفت، پذيرش حقانيّت نظام حكومتى اسلام براى او آسان است. البته پذيرش آن مقدمات خود مبتنى بر پيشفرضهايى است: در درجه اول انسان بايد قبول كند كه خدايى هست و نيز بپذيرد كه پيغمبرى مبعوث شده است و قوانين الهى را از سوى خداوند آورده است. همچنين بپذيرد كه وراى زندگى دنيا، انسان يك زندگى ابدى و اخروى نيز در پيش رو دارد و زندگى دنيوى و زندگى اخروى رابطه علّى و معلولى دارند. اين پيشفرضها اصول موضوعه بحث ما هستند و جايگاه اثبات آنها در مباحث اعتقادى، كلامى و فلسفى است و در يك بحث اجتماعى، حقوقى و سياسى نمىتوان به تك تك آنها پرداخت، و الا سالها طول مىكشد كه به نتيجه برسيم.
مخاطبان ما مسلمانان و كسانى هستند كه خدا، دين، وحى، معاد و نبوّت و عصمت پيامبر را قبول دارند و در پى اين هستند كه بدانند آيا اسلام نظام حكومتى دارد يا نه؟ نه كسانى كه منكر خدا هستند و نه كسانى كه مىگويند انسان مىتواند عليه خدا تظاهرات كند و شعار بدهد! و نه كسانى كه اصلا دين و احكام اسلام را قبول ندارند؛ و نه كسانى كه مىگويند پيغمبر نيز ممكن است حتّى در فهم وحى اشتباه كند. همچنين ساير كسانى كه در اصول با ما مخالفت دارند مخاطب بحث فعلى ما نيستند. اگر آنها اهل گفتگو و شنيدن سخنان ديگران باشند، بايد در مجال ديگرى با آنها بحث كرد و به اثبات اصول اعتقادى همراه با براهين عقلى و فلسفى پرداخت و آنها را هدايت كرد به اين كه خدايى و معادى هست و خداوند براى سعادت و بهروزى بشر در دنيا و آخرت وحى و دستوراتى را فرستاده است و پيامبر خود را موظّف ساخته آنها را به بندگان خويش ابلاغ كند. همچنين پيامبر معصوم از خطاست و در فهم وحى اشتباه نمىكند، و الاّ پيامبر نخواهد بود.