از ديگران و اشبه به معصوم است؛ يعنى، كسى كه شناخت او به قوانين بيش از ديگران است، تقوا و عدالتش از ديگران بيشتر است و بيش از ديگران هواها و نفسانيات خود را كنترل مىكند. همچنين توان مديريّتى و فراست او بيش از ديگران است. اين بيان عقلايى براى هر عاقلى براحتى قابل فهم و درك است و نيازمند ارائه دلايل پيچيده فقهى و كلامى نيست.
6. طرح پارهاى از سؤالات، در باب حكومت اسلامى
البته بجز سؤال از شخصى كه صلاحيت عهدهدار شدن حكومت بر مسلمين را دارد، سؤالات ديگرى نيز، در زمينه حكومت اسلامى، مطرح مىگردد كه بايد به آنها نيز پرداخته شود. از جمله اين سؤال كه آيا اسلام كه شرايط و ويژگىهاى كسى را كه در رأس هرم حكومت قرار مىگيرد معين كرده است، فُرم و شكل خاصّى را براى حكومت تعيين كرده است يا نه؟ يعنى آيا اسلام تنها اين توصيه را دارد كه چه كسى در رأس حكومت قرار گيرد و بقيه امور و ساختارهاى حكومتى به دلخواه مردم انجام مىپذيرند و يا با تغيير شرايط اجتماعى، شيوهها و فرمها تغيير مىيابد؟
سؤال ديگرى كه فنّىتر است و براى كسانى كه با مباحث فقهى و حقوقى آگاهى دارند قابل درك و هضم مىباشد، عبارت است از اين كه حكومت يك مقوله تأسيسى است و يا امضايى است؟ توضيح اين كه يك سلسله از احكام اسلامى و فقهى تأسيسى هستند و قبل از اين كه سابقهاى در بين مردم داشته باشند، شارع مقدّس هم خودِ آن احكام را بيان كرده است و هم كيفيّت انجام آنها را. مثلا نماز يك عبادت تأسيسى است، هم وجوب آن از سوى شارع بيان شده است و هم كيفيّت انجام آن از سوى خداوند و توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى مردم معين شده است و قبل از اين كه اين واجب و كيفيّت آن به مردم ابلاغ شود، كسى از آن اطلاع نداشته است. به طور كلّى شيوه و شكل همه عبادات تأسيسى هستند و مردم آنها را از پيامبرانشان آموختهاند. همچنين واجباتى چون روزه، حج و احكام عبادى ديگر همه تأسيسى هستند.
در مقابل احكام تأسيسى اسلام، يك سلسله از احكام اسلامى كه در فقه ذكر شده است امضايى مىباشند؛ يعنى، مردم در تعاملات و ارتباطات اجتماعى خود يك سرى مقرّرات،