3. عدم منافات نظام ارزشگذارى درونى با آزادى
بحثى كه لازم است در اينجا مطرح شود اين است كه هر انسانى از قوه و نيروهاى درونىاى برخوردار است كه حدود و قيودى را براى رفتار و كارهاى او تعيين مىكند و در اصطلاح هر انسانى از يك دستگاه ارزشى برخوردار است و بر اين اساس، هر انسان عاقلى در مسير زندگى خويش معتقد به بايدها و نبايدهاى اخلاقى است و معتقد است كه كارهاى خاصّى را بايد انجام دهد و كارهايى را بايد ترك كند. ما در عالم، انسانى را سراغ نداريم كه براى خود بايدها و نبايدهايى نداشته باشد و كارهايى را خوب و كارهايى را بد نداند.
از قوّه و نيرويى كه بايدها و نبايدهايى را درك مىكند و براى رفتار انسان توصيههاى عقلى و اخلاقى دارد، به عقل عملى و وجدان تعبير مىكنند؛ همان عاملى كه همه انسانها در طول تاريخ برخوردار از آن بودهاند و به نحو مشترك يك سلسله بايدها و نبايدها و توصيههايى را براى انسانها دارد. عقل عملى و يا وجدان هر انسانى درك مىكند كه عدل، امانتدارى و راستگويى نيكوست و به او توصيه مىكند كه به آنها روى آورد. عقل و يا وجدان هر انسانى ظلم و ستم را بد و قبيح مىشمارد و به او فرمان مىدهد كه ظلم نكند، بخصوص اگر كسى بخواهد به شخص ضعيفى كه قدرت دفاع از خويش ندارد ستم كند. عقل و يا وجدان هر انسانى دروغ و خيانت را بد مىشمارد و انسان را از آنها بر حذر مىدارد.
پس هر انسانى از يك نيروى باطنى و درونى برخوردار است كه يك دستگاه ارزشى عمومى و همگانى را پىريزى مىكند و بر اساس آن، همه انسانها كارهايى را خوب و كارهايى را بد مىشمارند، و چنانكه گفتيم، همه انسانها راستى و عدالت را نيكو مىشمارند و كسى را سراغ نداريم كه راستى را بد بشمارد. همچنين همه معتقدند كه ظلم و دروغ بد است و كسى را نمىتوان سراغ گرفت كه آنها را نيكو بشمارد. بىترديد عقل و نيروى باطنى انسانها در ارائه اين دستگاه ارزشى و تشخيص اينگونه بايدها و نبايدها مستقل است و نيازى به كمك عامل بيرونى ندارد و با توجه به تشخيص خود توصيه و فرمان صادر مىكند.
بررسى اين كه ماهيّت امر و نهى و بايدها و نبايدهايى كه عقل و وجدان انسان صادر مىكند چيست و اين كه آن امر و نهىها صِرف درك و تشخيص است و يا اين كه واقعاً حاكم و
نظریه سیاسی اسلام ج2
جلسه سى و پنجم: نسبت آزادى با قوانين و دولت