صفحه ٨٢

 2. اصل اوّلى در رفتار انسانى
شكى نيست كه از ويژگى‌هاى برجسته و مهمّ انسان داشتن قوه اختيار و انتخاب است و از اين جهت با حيوانات و فرشتگان تفاوت دارد: رفتار حيوانات از غرايز آنها ناشى مى‌شود و چندان زمينه‌اى براى گزينش و انتخاب در آنها وجود ندارد. آن سطح از گزينش كه احياناً در آنها به وجود مى‌آيد، از غرايز ناشى مى‌شود و گزينش عقلايى و ناشى از خرد و تفكّر نيست. اگر مى‌نگريد كه حيوانى را تربيت مى‌كنند تا رفتار خاصّى را از خود بروز دهد و با دستور مربّى خود حركات خاصّى را نشان مى‌دهد، يا اسب تربيت‌شده همان مسيرى را كه سوارش انتخاب كرده برمى‌گزيند؛ در اينجا نيز به نوعى انتخاب صورت مى‌گيرد، اما اين انتخاب در محدوده اِعمال غرايز است.
   اما فرشتگان داراى خصايص ملكوتى و آسمانى هستند و گرايش و ميل به معصيت و تخلّف از حق ندارند. آنها از شمار مقدّسين و كرّوبين و داراى مقامات عالى و پاك و منزه‌اند، ولى زمينه انتخاب براى آنها وجود ندارد و در واقع سرشت آنها بر عبادت، تبعيّت و اطاعت بى‌چون و چرا از خداوند نهاده شده است. اما انسان، اين خليفه خدا و حامل امانت الهى، موجودى انتخابگر است. او همواره دو راه در پيش رو دارد و از دو كشش و دو جاذبه، يكى به سوى خدا و يكى به سوى شيطان، برخوردار است. او بايد قدرت انتخاب و گزينش يكى از دو راه را داشته باشد، و الاّ اگر قدرت انتخاب از او سلب گردد و از روى جبر به مسيرى كشانده شود، ويژگى انسانى او سلب گرديده است.
   بنابراين، اصل در رفتار انسان و تربيت او، چه در مسائل فردى، خانوادگى و چه مسائل اجتماعى و بين‌المللى، فراهم‌بودن زمينه انتخاب و گزينش است كه او با اختيار و انتخاب خود راه صحيح را برگزيند؛ نه اين كه بر او تحميل شود. ولى گاهى مصالح اجتماعى ايجاب مى‌كند كه بر انسان اِعمال فشار صورت گيرد. بواقع، وجود قوه مجريه و قوه قهريه بر اساس مصالح ثانوى است نه اوّلى؛ يعنى، اين كه ما مى‌گوييم بايد در جامعه قوه مجريه‌اى باشد كه قوانين را اجرا كند و حتّى در مواردى با زور متخلّفان را ملزم به رعايت قوانين كند، برخلاف اصل اوّلى است. اصل اولى اين است كه قانون در اختيار مردم قرار گيرد و آنها با انگيزه و اراده خويش