رشد معنوى و الهى مسؤوليتى به عهده نمىگيرد. او مىگويد اينها ربطى به حكومت ندارد. امروزه تقريباً، در اكثر مكتبهاى فلسفى دنيا، همين حرف آقاى لاك در حكم انجيل و قانون اساسى آنها مىباشد. شعار اصلى ايشان اين است كه وظيفه حكومت تنها تأمين امنيّت و آزادىهاست و هيچ مسؤوليتى نسبت به مسائل دينى، الهى و اخلاقى ندارد. اين بزرگترين نقطه اختلاف بين ديدگاه انديشمندان امروز جهان ـ كه عمدتاً غربى هستند ـ با ديدگاه اسلامى است.
3. هدف انبياء از تشكيل حكومت
ديدگاه انبياء و بخصوص پيامبر بزرگ اسلام(صلى الله عليه وآله) اين است كه وظيفه حكومت علاوه بر تأمين مصالح و نيازمندىهاى مادّى، تأمين مصالح معنوى نيز هست و حتّى تأمين مصالح معنوى، اهمّ و ارجح و مقدّم بر تأمين مصالح مادّى است. يعنى حكومت بايد قانونى را اجرا كند كه هدف نهايىاش تأمين مصالح معنوى، روحى، اخلاقى و انسانى باشد. همان مسائلى كه دين آنها را هدف نهايى بشر مىداند و كمال انسانى را وابسته به آنها مىداند. آفرينش انسان در اين جهان و مجهّزشدن او به نيروى آزادى و انتخاب را براى همين مىداند كه اين هدف عالى را بشناسد و دنبال كند. محور آن مسائل قرب به خداست كه امروز، بحمدالله، در فرهنگ اسلامى كاملا جا افتاده، بلكه همواره در بين مسلمانان رايج بوده است و حتّى كسانى كه معناى آن را بدرستى نمىدانند، با لفظ آن مأنوس هستند و عوام بىبهره از سواد خواندن و نوشتن نيز كلمه «قربةالى الله» را بر زبان مىآورند.
حال كه دريافتيم قرب به خدا هدف نهايى و مدار آفرينش انسان است، قانونى بايد در جامعه پياده شود كه در جهت تحقّق اين هدف باشد. زندگى اجتماعى انسان هم بايد در اين جهت رشد كند، و ساير مسائل و ابعاد حيوانى انسان در صورتى ارزش دارند كه مقدّمه رشد انسانى و تكامل معنوى و تقرّب به خدا باشند.
وقتى ثابت شد كه هدف از تدوين قانون اجتماعى، علاوه بر تأمين نيازها و مصالح مادّى، مصالح معنوى نيز هست، بالطبع هدف دولت نيز مشخص مىشود و دولت هم نبايد وظيفه خود را تنها تأمين امنيّت جان و مال شهروندان بداند؛ بلكه علاوه بر آن بايد زمينهسازى براى