صفحه ٢٠٦

كه كارهايى را انجام بدهند و كارهايى را انجام ندهند و اين التزام و عملكرد مربوط به اجتماع نيست، بلكه ناشى از رابطه فردى انسان با خداست، همين‌طور كه چنين رابطه‌اى را با عقل و وجدان خود نيز دارد.

 2. بازتاب اجتماعى رفتار انسان و ضرورت وجود حكومت
بحث در اين است كه يك سلسله افعال تنها مربوط به شخص انسان و دنيا و آخرت او نمى‌شود، بلكه بر ديگران نيز اثر مى‌گذارد و نفع و ضرر آنها متوجّه جامعه و مردم نيز مى‌شود. اينجاست كه اكثر عقلاى عالم معتقدند بايد دستگاهى وجود داشته باشد كه جلوى رفتارى كه به زيان اجتماع است بگيرد و كسانى را كه تخلّف مى‌كنند به مجازات برساند. پس فلسفه و ضرورت دستگاه حكومت و اين كه ما نياز به قوّه‌اى داريم كه جلوى برخى از رفتارها را بگيرد و نگذارد جامعه لطمه ببيند و متخلّفان را مجازات كند، از اينجا ناشى مى‌شود. بر اين اساس، بجز آنارشيست‌ها همه مردم و دانشمندان علم سياست و حقوق وجود دستگاه حكومت را لازم شمرده‌اند؛ امّا ارزشهاى اخلاقى و خوب و بدهايى كه عقل و وجدان انسان در ارتباط با زندگى خود شخص درك مى‌كند ربطى به حوزه سياست و حكومت ندارد.
   سخن ديگرى كه اينجا مطرح است عبارت است از اين كه بجز در مسائل فردى، شخصى و معنوى، عقل پاره‌اى از آزادى‌ها را محدود مى‌كند، آيا ممكن است دستگاه حكومتى آزادى‌ها را محدود كند؟ پاسخ اين است كه در ارتباط با زندگى اجتماعى اساساً خاصيّت و اقتضاى حكومت محدود ساختن پاره‌اى از آزادى‌هاست و معنا ندارد كه كسى بپذيرد دستگاه حكومت لازم است، اما نبايد جلوى آزادى‌ها را بگيرد. حكومت مقرّرات و قوانينى وضع مى‌كند و برخى رفتارها را مجاز و برخى را ممنوع مى‌سازد و اگر كسى تخلّف كرد، او را با جريمه مالى و يا زندان و يا به گونه‌هاى ديگر مجازات مى‌كند. حتّى در برخى از دستگاههاى حكومتى مثل اسلام، مجازات‌هاى بدنى و از جمله اعدام نيز در نظر گرفته شده است. پس بايد اين پيش فرض را بپذيريم كه اساساً وجود حكومت براى محدود ساختن آزادى‌هاى اجتماعى است و نامحدودبودن آزادى‌هاى اجتماعى مساوى است با نبود حكومت. ما يا بايد بپذيريم كه