حكومت اسلامى كه در رأس آن معصوم قرار مىگيرد و اختصاص به زمان حضور معصوم دارد و در زمان غيبت، ما نبايد از تشكيل حكومت اسلامى صرف نظر كنيم؛ بلكه در صورت عدم دسترسى به امام معصوم، بايد حكومت را به كسى بسپاريم كه چه از نظر علم و چه از نظر تقوا و چه از نظر مديريت ـ كه عالىترين وجه آنها در معصوم محقق بود، چون او در علم و در انگيزه و رفتار برخوردار از عصمت بود ـ بيشترين شباهت را با معصوم داشته باشد؛ و در صورت عدم وجود چنين كسى به مراتب پايينتر، يكى پس از ديگرى، بسنده مىشود تا برسد به مرتبهاى كه از حداقل نصابِ صلاحيت جهت اداره حكومت برخوردار است و با مرتبه فروتر از آن اصلا اهداف حكومتى تحقّق نمىآيد، كه نبايد تحت هيچ شرايطى آن شكل از حكومت را برگزيد.
8. دليل عقلى براى نظام ولايت فقيه
اگر در آنچه گفتيم دقّت شود دليل عقلى و تبيين فلسفى نظام ولايت فقيه خود مىنُماياند، و آن اين كه: صرف نظر از ادله فقهى و تعبدى، شكل ايدهال و عالىترين وجه حكومت اسلامى كه از نظرگاه اسلام مطلوبيت دارد حاكميّت معصوم است، اما چون در اسلام ارزشها داراى مراتب است و بىشك حكومت نيز يك ارزش برين است، وقتى با عدم دسترسى به معصوم شكل ايدهال آن ميسور نبود، بايد كسى را براى حاكميّت برگزيد كه در علم و عمل شبيهترين مردم به معصوم باشد و آن فقيه جامع الشرايطى است كه به جهت صلاحيت و قابليّتها و شباهت بيشترى كه در علم، عمل و مديريّت به معصوم دارد، جانشين امام معصوم محسوب مىگردد.
پس توجيه نظام ولايت فقيه اين است كه وقتى دسترسى به امام معصوم نيست، بايد فقيه جامع الشرايطى زمام امور را به دست بگيرد كه در آشنايى به قوانين، در تقوا و از جمله تقواى سياسى و اجتماعى، در رعايت عدالت اجتماعى، اجراى قوانين، در حُسن تدبير و مديريّت جامعه، برخوردارى از مهارت در عمل و شناخت راهكارهاى عملى اجراى قوانين و هم در مقام مبارزه با شيطان و هواى نفس و ترجيح مصالح اسلام و مسلمين بر منافع فردى و گروهى، بر ديگران برترى و تقدّم داشته باشد.