با توجه به گرايش پوزيتويستى و قراردادن مفاهيم دينى در زمره مفاهيم ارزشى است كه به ما مىگويند: شما حق نداريد دين خود را بر ديگران تحميل كنيد و از آنها بخواهيد كه مسلمان شوند. آيين اسلام براى مسلمانان پسنديده است و آيين يهوديّت بر يهوديان. چون اين آيينها و اديان نسبى هستند و هيچ يك مطلق نيستند. وقتى آن اديان و ارزشها نسبى و تابع قراداد بودند، حكم آنها نسبت به مردم و جوامع گوناگون و نيز زمانهاى گونه گون متفاوت مىگردد: در 1400 سال پيش اسلام براى مردم شبه جزيره عربستان مناسب و خوب بود، اما امروزه براى دنياى مدرنْ دين ديگرى مناسب و مطلوب است! پس نبايد آن را مطلق دانست و مسلمانان نبايد انديشه اسلامى خود را به ديگران تحميل كنند. اسلام براى كسانى خوب است كه با سليقه و خواست آنها همسو است، اما براى ديگران كه اين دين را نمى پسندند و آن را نمى پذيرند و طبق سليقه خود دين ديگرى را برگزيدهاند خوب نيست. پس ما نبايد سليقه اسلامى خودمان را بر ديگران تحميل كنيم و سليقه آنان را ناديده بگيريم.
پاسخ شبهه و گرايش فوق اين است كه ما مىپذيريم كه پارهاى از احكام اسلام ـ مانند احكام ثانوى ـ نسبى و متغيّر و تابع دو عنصر زمان و مكان هستند، اما همه مفاهيم اسلامى متغيّر نيستند؛ بلكه برخى از احكام اسلامى ثابت، مطلق و تغيير ناپذيرند. بعلاوه، هيچ يك از احكام اسلام تابع قرارداد و سليقه مردم نيست، احكام متغيّر نيز دلايل متغيّر خود را دارند. پس اولا: ما اين مبنا را كه همه ارزشها را تابع سلايق، پسندها و قرادادها مىداند قبول نداريم و معتقديم كه برخى از ارزشها و ضدّ ارزشها مطلق و تابع مصالح و مفاسد واقعى و نفس الامرى هستند و بر اين اساس، ثابت و تغيير ناپذيرند. ثانياً: ارزشهاى ثابت اسلام از اين قبيل هستند و تابع مصالح و مفاسد واقعى و نفس الامرى هستند و بر اين اساس آنها مطلقاند و ما آنها را براى هميشه و همه جا معتبر مىدانيم و اصرار داريم كه ديدگاههاى اسلامى ما مطلق است و تنها همين ديدگاههاى مطلق اسلامى صحيح و حق هستند. نتيجه آن كه اين نوع نسبىگرايى كه در غرب مطرح است نيز با اسلام سازگار نيست.
ج) رويكرد سوم در نسبيّت معرفت (نسبيّت معرفت دينى)
از جمله گونههاى نسبىگرايى، گرايش به «نسبيّت معرفت دينى» است: برخى مىگويند ما نيز