صفحه ٢٨٥

قرار داده‌اند كه به هيچ وجه حاكى از حقايق و واقعيت‌هاى عينى نيست، همچنين زبان قرآن نيز زبان اسطوره است كه به هيچ وجه در پى بيان حقيقت نيست.
   در جهان اسلام، برخى از كشورهاى عربى كه با معارف اهل بيت بيگانه بودند، از اين تئورى و نظريه استقبال كردند و برخى از نويسندگان عرب در اين زمينه كتابهايى نوشتند و براى ادّعاى خود مؤيّدات و به اصطلاح مستنداتى از قرآن ذكر كردند. وقتى آنها مواجه شدند با آيات متشابه كه از درك محتوا و معناى واقعى آنها عاجز بودند و مفاد ظاهرى برخى از آنها را ناسازگار با علم پنداشتند، به مانند پيروان تورات و انجيل كه به تفسير اسطوره‌اى گزاره‌هاى دينى خود پرداخته بودند، به تفسير اسطوره‌اى و سمبليك قرآن و آيات متشابه آن دست زدند، تا به گمان خود ناسازگارى آن گزاره‌ها با يافته‌هاى علمى را رفع سازند. در طى سه دهه گذشته و بخصوص سالهاى اخير برخى از تحصيلكردگان اروپا و آمريكا فعاليت و تلاش گسترده‌اى كرده‌اند تا اين تئورى و نظريه غربى را در جامعه ما نيز رواج دهند و زبان قرآن را زبان افسانه و اسطوره معرفى كنند و براى رسيدن به اين مقصود، در مواردى تفسير سمبليك از برخى از آيات قرآن ارائه داده‌اند:

 5. برداشت التقاطى از داستان هابيل و قابيل
حدود سى سال پيش يكى از كسانى كه داراى افكار ماركسيستى و التقاطى بود، در سخنرانى خود تفسيرى سمبليك از داستان هابيل و قابيل كه در قرآن آمده، ارائه كرد. اصل داستان كه در قرآن آمده از اين قرار است:
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُربَاناً فَتُقُبِّلِ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لاََقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ.»
و داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى را براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. (برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت!» (برادر ديگر) گفت: (من چه گناهى دارم، زيرا) خدا تنها از پرهيزگاران مى‌پذيرد.