را نشان مىدهند، اما در زمينههايى گوينده و نويسنده نمىخواهد از طريق آنها واقع را نشان دهد. مثل زبان اسطوره و افسانه كه به هيچ وجه درصدد ارائه واقع نيست و از اين رو گفته مىشود چنين زبانى واقعنما نيست. وقتى ما كتابهاى داستانى مثل كتاب كليله و دمنه را مىخوانيم، مىنگريم كه جملات و تركيبات در آنها به گونهاى تنظيم شدهاند كه به هيچ وجه از واقعيت خارجى حكايت نمىكنند. اگر در آنها داستان حيوانات جنگل و رابطه شير و گرگ و پلنگ و روباه بيان شده، هدف نويسنده اين نيست كه به ما بفهماند كه در خارج چنين واقعيتهايى و روابط و گفتگوهايى بين حيوانات وجود دارد؛ بلكه هدف او اين است كه غير مستقيم و از طريق داستان و زبان حيوانات ما را متوجّه پيامها و مطالب ديگرى كند. بنابراين، زبان افسانه و زبان اسطوره يكى از گونههاى زبان غير واقعنماست.
از جمله زبانهاى غير واقعنما، زبان سمبليك و رمزى است كه در بسيارى از علوم از اين زبان استفاده مىشود و همچنين در برخى از رشتهها و شاخههاى معارف انسانى از اين زبان براى حكايت و بيان حقايقى استفاده مىگردد. نمونه آشكار آن، مثالها و فرمولهاى هندسى و رياضى و علايم جبرى، چون «x » و «y » مىباشند. بىترديد اين علايم، فرمولها و مثالها از واقعيت خارجى حكايت نمىكنند و تنها رموزى هستند براى يك سلسله حقايق علمى. همچنين زبان شعر نيز از گونههاى زبانهاى غير واقعنماست. وقتى شاعر، در اين زبان، از مى و مطرب و ساقى سخن مىگويد، نمىخواهد از مى و مطرب واقعى سخن بگويد، بلكه هدف شاعر و عارف از به كار بردن زبان شعر كه يك زبان كنايى است، بيان مطالب ديگرى است كه در ذهن او وجود دارد.
3. انگيزه سمبليك و غير واقعنما معرفىكردن زبان دين
برخى گفتهاند دين هم زبان خاصّ خود را دارد و زبان دين در زمره زبانهايى است كه واقعنما نيست. در ابتدا بحث درباره زبان دين در اروپا و پيرامون گزارههاى آيين يهوديّت و مسحيّت مطرح شد و از اين رو، دينشناسان و متفكّران در مقام ارائه ديدگاه خود از مثالهايى كه در كتاب مقدّس يهوديان و مسيحيان ذكر شده بود، سود جستند و در نهايت چنين گفتند كه وقتى