صفحه ٢٩٥

اما از طريق قرائن، آثار و لوازم مى‌شود احساسات ديگران را درك كرد و شناخت. من نمى‌توانم احساس ترسى را كه در درون من ايجاد شده است، به ديگرى منتقل كنم تا او عيناً احساس مرا درك كند؛ اما بدان جهت كه احساس ترس حالتى عمومى و همگانى است و مشابه آن در ديگران نيز وجود دارد، ديگران از طريق آثار و دگرگونى‌هايى كه در بدن من ايجاد مى‌شود، مى‌توانند به احساس ترس در من پى ببرند. بله اگر كسى در درونش مشابه احساس ما نباشد، نمى‌تواند حتّى از طريق علايم و قرائن و حتّى بيان و سخن ما احساس ما را فهم و درك كند. به عنوان مثال اگر كسى در وجودش اثرى از عشق و محبّت نباشد، هيچ فهم و دركى از داستانهاى عاشقانه نخواهد داشت؛ اما بايد پذيرفت كه مشكل مى‌توان نام انسان بر چنين كسى نهاد. بالاخره در هر كسى لااقل مرتبه اندكى از محبّت وجود دارد، حال وقتى او از اين احساس درونى خويش خبر داشت و نيز مى‌داند كه اين حالت شدّت‌پذير و افزايش يافتنى است، در مى‌يابد كه وقتى اين حالت به سرحد كمال رسيد و كاملا شدّت يافت، بدان عشق مى‌گويند. پس چنان نيست كه ما نتوانيم احساسات باطنى خودمان را به ديگران منتقل سازيم و در نتيجه، الفاظ و كلماتْ نارسا و ناتوان از حكايت از مقصود درونى و احساسات نهانى ما باشند.

 10. امكان كسب معرفت مطلق و واقعى از قرآن
بله ما نيز قبول داريم كه از راههاى متعارف و تجربى و با شناخت‌هاى عادى نمى‌توان به كُنه حقايق ماوراى طبيعى، مثل ماهيت ملك و فرشته، آگاه شد و شناخت جامع و كاملى از آنها كسب كرد و سخنانى كه درباره آنها گفته شده است، متشابه و ذو وجوه هستند و از اين رو، برخى از آيات قرآن كه از چنين موجوداتى سخن گفته‌اند متشابه‌اند. براى شناخت آن حقايق راههاى ويژه‌اى وجود دارد كه از دسترس افراد عادى خارج است و تنها افراد مى‌توانند از طريق تهذيب نفس و سير و سلوك اخلاقى و عرفانى حقيقت برخى از آن موجودات را درك كنند. اما عدم درك پاره‌اى از حقايقى كه در قرآن آمده، دليل نمى‌شود كه هرچه در قرآن آمده از اين قبيل است و هر چه در قرآن هست براى ما قابل فهم نيست و الفاظ و كلماتْ حقيقتى و