و معنوىشان توجه يابند و اقدام به كارهاى خير عام المنفعه كنند، از بار دولت كاسته مىشود و دولت مىتواند از وظايف خود بكاهد و پارهاى از مسؤوليتهاى خود را به مردم بسپارد؛ اين امر به يك معنا بازگشت به جامعه مدنى اسلامى است.
7. جايگاه جامعه مدنى در اسلام
باز تأكيد مىكنم، جامعه مدنى به اين معنا ريشه در اسلام و دعوت انبياء دارد و ما بر اثر دور شدن از اسلام از آن دور شدهايم و اكنون به بركت اسلام بايد به آن روى آوريم. پس نبايد غربىها بر ما منّت بگذارند كه جامعه مدنى را براى ما به ارمغان آوردهاند و اكنون مىخواهند ما را به سوى تأسيس جامعه مدنى راهنمايى و هدايت كنند و اين ما هستيم كه بر آنها منّت مىگذاريم كه دردوران اوجگيرى تمدّن اسلامى بخشى از جوامغ غربى نيمه وحشى بودند و فرهنگ و تمدّن اسلامى رفته رفته آنها را متمدّن كرد و آنها جامعه مدنى را از اسلام فرا گرفتند. حال آنها ادعا مىكنند كه در صدد صدور دستاوردهاى فرهنگ غرب به كشور ما هستند و مىخواهند ما را تربيت كنند كه آمادگى پذيرش جامعه مدنى را پيدا كنيم!
پس جامعه مدنى مطلوب، ريشه در اسلام و تمدّن اسلامى دارد و با بازگشت به اسلام اين جامعه مدنى تحقق مىيابد؛ ولى جامعه مدنى مفاهيم ديگرى نيز دارد كه مورد قبول ما نيست. امروزه، در غرب، جامعه مدنى در برابر جامعه دينى به كار مىرود و عبارت است از جامعهاى كه در آن دين حاكم نباشد و دين هيچ نقشى در تشكيلات اجتماعى و فعاليتهاى اجتماعى نداشته باشد. در چنين جامعه مدنى غير دينى ـ كه امروزه فراوان از آن تبليغ مىكنند ـ همه افراد جامعه در اِشغال تمام سمتهاى دولتى و حكومتى يكساناند و اگر مىگويند جامعه ايرانى بايد تبديل به جامعه مدنى شود؛ يعنى، يك نفر يهودى نيز بتواند رييس جمهور كشور شود؛ چون همه انسانها از نظر انسانيّت يكساناند و ما انسان درجه يك و دو نداريم. آنها در لواى شعار جامعه مدنى به دنبال اين هستند كه به يك مذهب الحادى و منحرف و وابسته به صهيونيسم رسميّت بدهند. آنها به بهانه اين كه انسانها همه در يك درجهاند و انسانها چند درجهاى نيستند، به دنبال اين هستند كه براى اعضاى گروهكهاى وابسته به امريكا و صهيونيست امكان تصدّى مقامهاى مهمّى چون رياست جمهورى نيز فراهم شود.