نيست. آيا شخصى يافت مىشود كه بگويد عدالت در برخى از موارد و يا جوامع بد است؟ و يا هيچ عاقلى مىگويد كه ظلم در برخى جاها خوب و پسنديده است؟ بله ممكن است در مصداق عدل و ظلم اشتباه شود و گاهى لفظ را نابجا به كار ببرند، مثلا: كسى بگويد هر زدنى ظلم است در حالى كه برخى از زدنها كه به عنوان مجازات و يا قصاص است، بد نيست. اما آن زدنى كه به عنوان مجازات و قصاص انجام مىگيرد ظلم نيست، بلكه مطابق حق و عدل است. سخن اين است كه اگر كارى واقعاً ظلم بود، نمى شود در برخى موارد خوب باشد، و يا اگر كارى واقعاً مطابق عدالت باشد، نمى شود گفت در برخى موارد بد است كه در نتيجه در مواردى عدالت ناپسند باشد. اين مسأله از چنان وضوح و بداهتى براى همگان برخوردار است كه وقتى قرآن مىخواهد مردم را از شرك پرهيز دهد، مىفرمايد:
«... إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»(59)؛ همانا شرك ظلم بزرگى است.
يعنى در اين كبرى كه «از هر چيزى كه ظلم است بايد احتراز و دورى جست» ترديدى نيست. اين قضيه مطلق و كلّى، ثابت و تغييرناپذير است و چون شرك يكى از مصاديق ظلم است، بد و ناپسند مىباشد و بايد آن را ترك كرد.
ادعاى ما اين نيست كه همه مفاهيم ارزشى مطلق هستند، بلكه ما مىگوييم برخى از ارزشها مطلق هستند. همچنين در باب معرفت، ما هر معرفتى را مطلق نمى دانيم و معتقد نيستيم هر شناختى كه براى هر كسى حاصل شود، درست است. مسلّماً برخى از شناختهايى كه براى افراد حاصل مىشود، نادرست است. پس برخى از شناختها نسبىاند و اساساً در متن برخى از گزارهها نسبيّت وجود دارد: مثلا اگر از شما سؤال كنند كه دانشگاه تهران بزرگ است و يا كوچك؟ يك وقت شما دانشگاه تهران را با خانه خودتان مقايسه مىكنيد و در نتيجه در پاسخ مىگويند دانشگاه تهران خيلى بزرگ است. اما اگر دانشگاه تهران را با كره زمين مقايسه كنيد، در پاسخ خواهيد گفت كه خيلى كوچك است؛ تا آنجا كه به اندازه سنگ ريزهاى در بيابان نيز به حساب نمىآيد.
پس مفاهيمى چون بزرگى و كوچكى نسبى هستند و مفاد قضيّهاى كه مشتمل بر چنين