صفحه ٢٨٩

پس بدن و اندام هاي آنْ هويت و حقيقت انسان را تشكيل نمي دهد و وقتي ما از خويشتن و «من» سخن مي گوييم به بدن خود اشاره نداريم؛ چون اين بدن همواره در حال تغيير و تبديل است و به رغم اين تغييرات، آنچه هويت و خويشتن ما به حساب مي آيد باقي است و هيچ تغيير و تبديلي در آن پديد نمي آيد. حقيقت ما همان نفس و روحي است كه منبع شعور، آگاهي، احساسات و ادراكات ماست و بدن و عناصر مادي وجود ما، فاقد شعور و احساسات و ادراكات است و تنها ابزاري است كه در اختيار روح و نفس ما قرار گرفته  است تا بتوانيم به كمك آن اراده و تصميمات خود را اجرا كنيم.
پس آنچه با لفظ «من» بدان اشاره مي كنيم، بدن نيست؛ بلكه نفس و روح است كه هويت انسان را تشكيل مي دهد، و بدن ابزار آن به حساب مي آيد. البته در جاي خود و در مباحث روان شناسي بحث است كه آيا ما در كنار روح بُعد غيرمادي ديگري نيز به نام «روان» داريم يا آنكه اين هر دو يكي هستند. وقتي مي گوييم من تصميم مي گيرم، من مي انديشدم، من محبت دارم، من خشم و كين دارم، من مي ترسم، درواقع «من» همان روح ماست كه ما آن افعال و صفات و ساير خصلت ها را بدان نسبت مي دهيم. در قرآن نيز هم واژه «نفس» و هم «روح» در كنار «قلب» و «عقل» و ساير واژگان مشابه به كار رفته است و اهل لغت و تفسير موارد كاربرد و ويژگي هايي را كه به لحاظ آنها هريك از آن واژگان استعمال مي شوند، بررسي كرده اند.
پرواضح است كه منظور از نفس در اين بحث و در مناجات امام سجاد(عليه السلام) ماهيت فلسفي آن است، و اصطلاحاتي نظير نفس اماره و نفس مطمئنه كه ماهيت اخلاقي دارند و در مباحث اخلاق مطرح مي شوند، به حسب برخي از ويژگي هاي اخلاقي نفس و روح اطلاق مي گردند. همچنين منظور از قلب، عضو صنوبري شكل درون سينه نيست؛ بلكه قلب در ادبيات قرآن و احاديث و در عرف عام، حيثيتي از نفس و روح است كه گرايش هايي چون دوست داشتن ، ميل و اراده، نفرت، دشمني و احساسات بدان نسبت