صفحه ٢٤٦

البته علم حصولي و ذهني به خداوند بلندمرتبه نيز مي تواند موجب گسترش آن معرفت حضوري و قلبي شود. اين به دليل ارتباط بين علم حصولي و حضوري است كه مسئله اي روان شناختي است. روان شناسان مسلمان و به ويژه اهل عرفان بايد اين مسئله را كانون بحث و بررسي قرار دهند و ميزان تأثير علم حصولي بر علم حضوري انسان را مشخص سازند.
انسان فطرتاً كسي را كه به او خدمت مي كند، دوست مي دارد. اگر در هنگام نيازمندي و ناداري كسي به ما كمك كند و پولي به ما قرض دهد، و بدان وسيله مشكل ما مرتفع شود، او را دوست خواهيم داشت. اگر ما باور داشته باشيم كه هر آنچه داريم از خداست و همة نعمت ها را خداوند به ما ارزاني داشته است؛ همچنين اگر معتقد باشيم خداوند مادري مهربان در اختيار ما نهاد كه با همة وجود به ما خدمت كند و به پرورش و تربيت ما همت گمارد و همو اين نظام اسلامي را در اختيار ما نهاد تا در پناه آن در آسايش و امنيت به  سر بريم، آن گاه او را دوست خواهيم داشت و پيشاني شكر در پيشگاهش بر زمين مي ساييم. مگر مي شود انسان كسي را كه كمكي محدود به او كرده (مثلاً چند هزار تومان به او قرض داده است) دوست بدارد، اما خداوندي را كه او را غرق نعمت ساخته و هستي و هر چه را دارد در اختيارش نهاده، دوست نداشته باشد؟
مشكل آن است كه محبت خدا در دل برخي استقرار نيافته و پايدار نشده است؛ ايشان وقتي دربارة نعمت هاي خدا مي انديشند، به ياد خداوند مي افتند و احساس محبت به او دارند؛ اما وقتي پاي محبوب هاي ديگر به ميان مي آيد، خدا را فراموش مي كنند. آنان در مقام تعارض و تزاحم بين خواسته هاي نفساني و دنيوي با خواسته هاي الهي و معنوي، و نيز تزاحم بين محبت به غير خدا با محبت به خدا، خواسته هاي نفساني و محبت به غير خدا را ترجيح مي دهند. ازاين رو، امام سجاد(عليه السلام) از خداوند درخواست مي كنند كه محبت به خود را چون درختي تنومند كه ريشه در اعماق وجود ايشان دوانيده باشد، قرار