صفحه ٢٣٦

وقت آن رسيده كه به پرسش دوم پاسخ دهيم و آن اينكه آيا علم حضوري انسان به كنه ذات و صفات الهي تعلق مي گيرد؟ پاسخ اين است كه ما تاكنون با استفاده از آيات و روايات ثابت كرديم كه انسان ها مي توانند علم حضوري به خداوند داشته باشند و اين علم حضوري به دليل اختلاف ظرفيت هاي وجودي افراد، مراتب و شدت و ضعف دارد. با اين حال هيچ كس و حتي اشرف مخلوقات، يعني رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز نمي تواند عالم به كنه ذات و صفات الهي شود؛ زيرا لازمة علم به كنه ذات خدا، احاطة وجودي بر خداوند است و احاطة موجود محدود بر موجود نامحدود و نامتناهي محال است. ازاين رو، تنها خداوند به كنه ذات و صفات خود علم حضوري دارد. به تعبير ديگر، علم به كنه خداوند علم احاطي است و چون هيچ موجودي احاطه بر خداوند ندارد، نمي تواند علم احاطي به او داشته باشد. اين علم احاطي نامتناهي، ويژة خداوند است كه احاطة وجودي بر خويش دارد. پس تصور نشود كه وقتي مي گويند انسان مي تواند علم حضوري به خداوند بيابد و هرقدر ظرفيت وجودي و مراتب كمالي او تعالي يابد، علم حضوري اش کامل تر و شديدتر مي شود، علم حضوري انسان به خداوند مي تواند هم طراز علم حضوري خدا به خود باشد. فاصلة بين اين دو علم، فاصلة متناهي با نامتناهي است. معرفت ما به خداوند به  هيچ  وجه قابل مقايسه با معرفت اولياي خدا نيست و اگر ما هزار سال عمر كنيم و پيوسته مدارج تعالي و كمال را بپيماييم، هرگز معرفت ما به پاية معرفت امير مؤمنان(عليه السلام) نمي رسد؛ چه رسد به آنكه علم حضوري ما به خداوند با علم حضوري و احاطي نامتناهي خداوند به ذات خويش مقايسه شود.
حاصل آنكه، معرفت بالكنه خداوند براي ما مطلقاً محال است؛ چه معرفت حصولي بالكنه و چه معرفت حضوري بالكنه. معرفت ما به خداوند، بالوجه و در حد ظرفيت وجودي ماست و در هرصورت، علم ما به ذات و صفات خداوند محدود و ناقص است.