صفحه ١٩٨

مجردات و خداي مجرد براي آنان دشوار است. مولوي در مثنوي داستان برخورد حضرت موسي(عليه السلام) با چوپان ساده دل كه فهم و درك بسيار عاميانه و آميخته با شرك و تجسيم از خداوند داشت، نقل مي كند و مي گويد:

ديد موسي يك شباني را به راه       كاو همي گفت اي خدا و اي  اله 
تو كجايي تا شوم من چاكرت      چارقت دوزم كنم شانه سرت 

وقتي حضرت موسي اين نجواي شرك آلود آن چوپان با خداوند را شنيد به توبيخ و سرزنش او پرداخت:

گفت موسي ، هاي خيره سر شدي       خود مسلمان ناشده كافر شدي 
اين چه راز است و چه كفر است و فشار       پنبه اي اندر دهان خود فشار 
گفت اي موسي دهانم دوختي      وز پشيماني تو جانم سوختي 
جامه را بدريد و آهي كرد تفت       سر نهاد اندر بيابان و برفت 
وحي آمد سوي موسي از خدا       بندة ما را ز ما كردي جدا 
تو براي وصل كردن آمدي      ني براي فصل كردن آمدي 

در برخي از روايات نيز به اين برداشت عاميانه و شرك آلود و همسان انگاري خدا با موجودات مادي اشاره شده است و ازجمله امام باقر(عليه السلام) مي فرمايند:
كُلَّما مَيَّزْتُموُهُ بِأُوهَامِكُم في أَ دَقّ مَعَانيه مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثلُكُم مَرْدُودٌ إلَيْكُم، ولَعَلَّ الَّنمْلَ الصِّغَارَ تَتَوَهَّمُ أَنَّ لَلّهِ تَعَالىَ زُبَانِيَتَيْنِ، فَإِنَّ ذلكَ كَمَالُهاَ وَيَتَوَهَّمُ أّنَّ عَدَمَهَا نُقصانٌ لِمَنْ لاَ يَتَصِفُ بِهِمَا، وَهَذَا حالُ الْعُقَلاءِ فيمَا يَصِفُونَ اللهَ تعاَلَى بِهِ‏؛(127) هرآنچه با افكار و اوهام خود با دقيق ترين معاني اي كه دربارة خداوند برداشت كرديد، مخلوق و مصنوعي چون شماست و به شما برگشت داده مي شود [ساحت خداوند از آن مبراست] و شايد مورچة