صفحه ١٢٣

عاشقانة خود با خداوند، بر يك نكتة  اساسي توحيدي تأكيد مي ورزد و آن اينكه همة آن آثار و نتايجي كه از محبت خداوند براي دوستانش حاصل مي شود، ناشي از لطف و عنايت خداست و تا او نخواهد و اراده نكند، كسي به اين سرمايه هاي متعالي و ارزشمند دست نمي يابد. ما گاهي از اين نكته غافليم كه همه چيز، حتي معرفت خداوند با عنايت و لطف او حاصل مي شود و غافليم از اينكه اگر خدا اراده كند آنچه از معارف، فقه، فلسفه، عرفان و ساير علوم اندوخته ايم و حتي اعتقاد به خدا ضمانت بقاء ندارد و همة اين امور، لحظه به لحظه با ارادة خداوند در ما باقي مي ماند. با توجه به اين حقيقت و معرفت توحيدي است كه حضرت از خداوند درخواست مي كند كه محبتش را به ايشان ارزاني كند. اين خواسته از سوي كسي صادق است كه واقعاً طالب محبت خداست و راضي است كه بلا بر او ببارد و به فقر و بيماري مبتلا شود، اما خداوند محبتش را از او نگيرد. آن گاه با توجه به اينكه لازمة محبت خداوند اين است كه انسان كساني را كه با خداوند ارتباط دارند دوست بدارد، از او درخواست مي كند كه دوستي دوستدارانش را به ايشان عنايت كند.
محال است كه انسان خداوند را دوست بدارد، اما پيامبرش را كه از عزيز ترين بندگان اوست و نيز ساير اوليايش را دوست نداشته باشد. محبت دوستان خدا اثر محبت اوست كه در دوستي آنان ظاهر شده است. پس دو يا چند محبت در انسان پديد نيامده، بلكه يك محبت است كه اصالتاً به خداوند تعلق يافته، و به تبع آن، دوستان خدا را نيز شامل شده است. نظير اينكه وقتي انسان كسي را دوست مي دارد، لباس، خانه، شهر و هرآنچه را براي اوست، دوست مي دارد و آن محبت متكثر و متعدد نشده، بلكه يك محبت است كه به شخص و آنچه وابسته به اوست، تعلق يافته است. همچنين محبت به خدا جداي از محبت سيدالشهدا(عليه السلام) نيست، و محبت به آن حضرت و ساير امامان معصوم(عليهم السلام)و اوليا، برگ و بار محبت خداست كه بر ثبات و شکوفايي آن مي افزايد.