صفحه ١١٧

توحيدي نه فقط درك درستي از دوستي و محبت به خدا دارند، بلكه بر آن باورند كه اصالتاً كسي و چيزي غيرخدا دوست داشتني نيست و اگر كسي و چيزي را دوست داشته باشند، ازآن روست كه آن را منتسب به خدا مي دانند؛ به تعبير ديگر، دوستي آنان نسبت به غيرخدا، پرتو و شعاعي از دوستي خدا به شمار مي آيد.
يكي از بندگان خاص خدا كه با همة وجود به وي عشق مي ورزيد و آتش عشق به خدا، شراره بر جانش افكنده و راحت و قرار را از او ستانده بود، حضرت شعيب است. از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است:
شعيب از محبت خدا آن قدر گريست كه نابينا شد، پس خدا ديده اش را به او برگرداند. باز آن قدر گريست كه نابينا شد و باز خدا او را بينا كرد تا سه مرتبه. در مرتبة چهارم خداوند به او وحي كرد كه اي شعيب تا كي گريه مي كني؟ اگر از ترس جهنم مي گريي، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت گريه مي كني، آن را گواراي تو ساختم. شعيب گفت: اي خداوند و سيد من، تو مي داني كه گرية من از ترس جهنم و شوق بهشت نيست، ليكن محبت تو در دلم قرار گرفته است و از شوق لقاي تو مي گريم. پس خداوند به او وحي فرستاد: من به اين سبب كليم خود، موسي بن عمران(عليه السلام) را به سويِ تو مي فرستم تا به تو خدمت كند.(76)
اگر ما در كنار اشتغالات روزمره، وقتي را به مطالعه و مرور ادعيه و مناجات ائمة اطهار(عليهم السلام) اختصاص دهيم و بنگريم كه آنان چه مي گفتند و ما چه مي گوييم، آنان در چه درجه و مرتبه اي بودند و ما در چه مرتبه اي هستيم، آنان به چه مي انديشيدند و ما به چه مي انديشيم، ضرر نكرده ايم. بنگريم كه چگونه امام سجاد(عليه السلام) در مناجات محبين از