صفحه ٣٩١

ج) تفاوت گردنکشی با گناهکاری
ممکن است کسي در طول عمر خویش یک بار هم نماز نخواند، يا حتی در طول عمر خود یک ‌بار هم به حکم خدا عمل نکند، اما با اظهار شرمندگي، در برابر خداوند بگويد: من انسانی تنبل هستم، یا شهوت بر من غالب شده است، یا چيزهايي ازاين‌دست؛ اما معتقدم حکم خدا واجب‌الاطاعة است. من شرمنده‌ام و اميد دارم توفيق توبه نصيبم شده، گذشتة خویش را جبران کنم. چنين روحیه‌ای کفر محسوب نمی‌شود، گرچه عمل او معصیت است. کفر آن وقتي است که انسان به حکم خدا اعتراض داشته، آن را نپذیرد؛ مانند کسی که ازروی اعتراض و سبک شمردن، نه براي پرسيدن و فهميدن، دربارة حکم اوقات نماز بگوید: چه فرق مي‌کند که انسان پيش از طلوع آفتاب نماز بخواند، يا بعد از طلوع آفتاب؟ آنچه کفرآور است، نپذیرفتن حکم خدا و سر باز زدن از آن است. سخن ابليس كه گفت: لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُون؛(420) «من آن نیستم که براى بشرى كه او را از گِلي خشک، سياه و بدبو آفريده‏اى، سجده کنم»، بدین‌معناست که خداوند نباید چنین کاري مي‌کرد و امر او معقول نبود! با این کار، تکبر پنهانش را آشکار کرد. با آشکار شدن تکبرِ قلبيِ ابلیس در برابر مالک خویش، خداوند فرمود: فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيم * وَإِنَّ عَلَيكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّين؛(421) «از صف آنها (فرشتگان) بيرون رو، كه تو [از درگاه ما] رانده شده‏اى و لعنت [و دورى از رحمت حق] تا روز قيامت براي تو خواهد بود!»
بعد از سرپيچي ابليس، قرآن مي‌فرمايد: وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِين؛(422) «و او از کافران بود».