صفحه ٥٢١

الف) ضرورت زندگي اجتماعي
هنگامی که دو موجودِ باشعور با یکدیگر ارتباطی آگاهانه برقرار می‌کنند، این ارتباط، عللی مانند کسب منفعت، تحقق مصلحت و دستيابي به کمال براي هر دو يا دست‌کم براي يکي از آن دو دارد. نمونة بارز آن، ارتباطات اجتماعي بين انسان‌هاست که در ساية آن، زندگيِ مدني و اجتماعي شکل مي‌گيرد. در ساية زندگيِ اجتماعي، هزاران نوع برکتِ مادي و معنوي عايد انسان‌ها مي‌گردد که اگر زندگيِ اجتماعي نبود و انسان‌ها به‌صورت فردي زندگي می‌کردند، هيچ‌يک از اين منافع و مصالح برای آنان تحقق نمي‌یافت. براي درک اين منافع، کافی است هرکس اجمالاً زندگيِ خود را مرور کند. اگر انسان از ابتدای تولد، از پرستاری پدر و مادر برخوردار نگردد، با وجود ضعف شدیدِ جسمی و روحیِ وی، شاید چند روزی بیشتر حیات او ادامه نیابد. همچنین اگر پدر و مادر، بعد از اینکه نوزادشان اندکی رشد یافت و چند نکته‌ای برای زندگی فراگرفت، او را رها کنند (مانند برخی از حیوانات که تنها برای مدت کوتاهی به فرزندان خود رسیدگی می‌کنند و پس از مدتی آنها را از خود می‌رانند)، گرچه ممکن است که حیاتش ادامه داشته باشد، از بسیاری از علوم و تجارب و درنتيجه، کمالات فراوان محروم می‌ماند. انسان از نخستین تا واپسین لحظات زندگي دائماً در حال بهره بردن از ثمرة تلاش دیگران است. يا علمی از ديگران فرامی‌گیرد، یا از تخصص آنها در رفع نیاز خویش بهره می‌گیرد، يا در حال تبادل کالاهای مورد نياز زندگي خویش با ديگران است. همچنين زندگيِ اجتماعیِ انسان منافع معنويِ فراوانی را برای او به دنبال دارد. اگر انسان به‌صورت اجتماعي نمی‌زیست، دين و احکام خدای خود را فرانمی‌گرفت و به تبع آن، پیشرفت معنوي برای او حاصل نمی‌شد و