بتواند نشان دهد. چنين درکي را «معرفت بوجه» ميگويند؛ بدينمعنا که ما با اين معرفت، جهت و حيثيتي عقلاني را دربارة خداي سبحان درک ميکنيم؛ اما معناي اين سخن بههيچوجه درک کنه ذات خداي سبحان يا تحصيل تصوري ذهني از او نيست.
بنابراين، سخن صديقة کبري(عليها السلام) که فرمودند خداوند براي ذهن ما درک عقلي روشني نسبت به توحيد قرار داده است، ميتواند به اين حقيقت اشاره داشته باشد که خداي تعالي به عقل انسان توانايي درک مفاهيمي را عنايت فرموده که اين مفاهيم بهگونهاي بر خداوند اطلاقپذيرند و بر اين اساس ميگوييم: خدا موجود است؛ عالم است؛ قادر است؛ حي است و... .
ما معتقديم که انسان، هم توانايي شناخت خدا را دارد و هم بايد خدا را بشناسد. اگر شناخت خدا محال است، پس چگونه است که خداوند ما را به شناخت خودش دعوت و الزام کرده است و در ادعية رسيده از پيشوايان دين، از خدا درخواست شده است که «خدايا! معرفت خودت را به ما عنايت فرما».(183) اگر گفته شود بايد خدا را شناخت، اما شناخت خدا امکان نداشته باشد، اين الزام، تکليف به محال است.
6. نقد الهيات سلبي
متأسفانه برخی به جهت تنزيه خداوند و دوري از تشبيه او به مخلوقات، درنهايت گفتهاند شناخت خدا ممکن نيست و معناي صفاتي که به خداوند نسبت داده ميشود براي ما معلوم نيست. حتي برخي بر اين سخن تصريح کردند که هيچ صفتي، حتي موجود را نبايد بر خداوند اطلاق کرد و اگر ما صفتي را هم به خداوند نسبت ميدهيم،