صفحه ٢١٨

الف) علت غايي در افعال انسان
با تحليل رفتار اختياري انسان روشن مي‌شود که زماني از انسان رفتاري اختياري سر مي‌زند که انگيزه‌اي براي انجام آن کار داشته باشد. براي نمونه ما در خوردن غذا مختاريم و مي‌توانيم غذا بخوريم يا نخوريم؛ اما هنگامي‌ که احساس گرسنگي مي‌کنيم، براي غذا خوردن انگيزه پيدا مي‌کنيم. فعل اختياري نيازمند عاملي تعيين‌کننده است. به‌عبارت‌ديگر، فعل اختياري زماني انجام مي‌شود که براي انسان خيري را به دنبال داشته باشد. نبود آن خير در وجود ما، و نياز ما به آن خير، ما را به انجام آن کار ترغيب مي‌کند. اگر انسان به سراغ غذا مي‌رود، بدين جهت است که در خود کمبود و نقصي احساس مي‌کند و در صدد رفع آن نقص برمي‌آيد؛ سير شدن براي او خير است و او آن را ندارد؛ ازاين‌رو غذا مي‌خورد تا سير شود. پس انسان با انجام کار اختياري مي‌خواهد چيزي را به ‌دست آورد که ندارد. آنچه انسان در نظر دارد با انجام فعل به آن برسد، هدف او از آن فعل است که در اصطلاح فلسفي به آن «علت غايي» گويند. معمولاً فلاسفه علم به نتيجة مطلوب يا علم به خيريت كار را علت غايى مى‏شمارند و گاهى چنين تعبير مى‏كنند كه تصور غايت يا وجود ذهنى آن، علت غايى است. ايشان همچنين علم را علت پيدايش شوق مى‏شمارند و مى‏گويند كه علم شوق را پديد مى‏آورد؛ ولى به نظر مى‏رسد كه اين تعبيرات خالى از مسامحه نيستند و بهتر اين است كه محبت به معناى عام را، كه در مواردى به‌صورت رضايت و شوق ظاهر مى‏شود، علت غايى بناميم؛ زيرا محبت به خير و كمال است كه فاعل مختار را به‌سوى انجام كار سوق مى‏دهد،