صفحه ٣١٨

سنتی را دوست دارند و برخی شعر نو را. پس نمی‌توان بر کسی که شعر نو را برمی‌گزيند، خُرده گرفت که چرا شعر نو دوست داری! چراکه سلیقة اوست و اشکالی هم ندارد. اساساً انتخاب‌ها تابع سلیقة افراد است و واقعیتی آن را پشتیبانی نمی‌کند که ما با روش علمی آن را کشف کنیم. دین نيز از این مقوله است و تابع سلیقة افراد است. بنابراین، همان‌طور که نمي‌توان از راه‌های علمی اثبات کرد که انسان بايد چه سبکی را در شعر بپسندد، نيز نمی‌توان مشخص کرد که انسان باید چه دینی را برگزیند. اديان مختلفي را در جهان يافته‌اند که هرکدام برای خود پيرواني دارند. در این میان، يکي اسلام را می‌پسندد و مسلمان مي‌شود و ديگري مسيحيت را. در چنین انتخاب‌هایی معنا ندارد که بگويند: کدام درست است و کدام نادرست. اعتقاد به خدا نيز مانند سبک‌های نقاشی، شعر و نظاير اينها، واقعيت ندارد که بر سر آن بحث کنيم!
براي کساني که چنين فکري دارند، اصلاً دين حق و دين باطل معنا ندارد. ازاین‌رو، گاه می‌بینیم به‌راحتی دین خویش را رها مي‌کنند و به دین دیگری درمی‌آیند و باز آن دیگری را رها مي‌کنند و دين سومی برمی‌گزینند. بر اين اساس، مکتبي فلسفي به نام مکتب کثرت‌گرايي یا پلورالیسم شکل گرفته است، که هم شعبه‌هاي مختلفي دارد و هم در دین، سياست و بسياري از رشته‌هاي معارف بشري برای خود جا باز کرده است. ادامة این دیدگاه در عالم سیاست نيز ظهور یافته است و پيروانش معتقدند برای ادارة یک کشور لازم نیست از صورت خاصي الگوبرداري کرد، بلکه مي‌توان یک کشور را به‌صورت لیبرالیستی، سوسیالیستی یا جز اين اداره کرد. همة این روش‌ها خوب است. لذا باید تلاش کرد که احزاب مختلفي در کشور وجود داشته باشند و هرکدام افکار خویش را ترویج کنند.