صفحه ٢٣٩

است؛ اما خداوند هيچ نيازي ندارد. ما باشيم يا نباشيم، نه سر سوزني بر ملک خدا افزوده، و نه سر سوزني از کمالات او کاسته مي‌شود. همة هستي، باشند يا نباشند، نه چيزي از ابتهاج ذاتي خدا کم مي‌شود و نه چيزي بر آن افزوده مي‌گردد. بدون شک ما بايد همه افعال خويش را براي رضاي خداوند انجام دهيم و همچون موسي(عليه السلام) بگوييم: وَعَجِلْتُ إِلَيكَ رَبِّ لِتَرْضَى؛(235) «پروردگارا! و من به‌سوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى». البته اگر مي‌گوييم بايد کاري کرد که خداوند راضي شود، درحقيقت تعبيري همراه مسامحه به کار مي‌بريم. امام حسين(عليه السلام) در دعاي عرفه به خداوند تبارک‌وتعالي عرض مي‌کنند: إلهي تَقَدَّسَ رِضَاکَ أنْ تَکُونَ لَهُ عِلَةٌ مِنْکَ، فَکَيفَ يکُونُ لَهُ عِلَةٌ مِنِّي؛(236) «خدايا! رضاي تو مقدس است از اينکه حتي از ناحية خودت هم علتي داشته باشد (به تعبير فلسفي، رضايت تو عين ذات توست و علت ندارد). پس چگونه مي‌تواند علتي از ناحية من داشته باشد؟»
سخن حضرت بدين‌معناست که خداوند تعالي براي رضايت خويش، از خود هم براي ايجاد رضايتش علتي قرار نداده، و براي حصول آن، از علتي کمک نمي‌گيرد تا چه رسد به اينکه ما بخواهيم علتي براي رضايت او باشيم. اگر مي‌گوييم بايد خدا را راضي کنيم و تنها براي رضاي او کار انجام دهيم، بدين‌معناست که خود را به جايي برسانيم که متعلق آن رضا قرار گيريم. تحول و دگرگوني حالت، در خداوند راه ندارد. اين‌گونه نيست که ـ العياذبالله‌ـ خداوند گاه ناراحت باشد و گاهي خوش‌حال: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا؛(237) «حمد تنها از آنِ خدايي است که حالتي براي او بر حالتي