باشد؛ اما ممکن است مُدرِک از درک خويش آگاهي نداشته باشد. تصور ما نسبت به بسياري از حيوانات، بهويژه حيواناتي که در مراتب پاييني نسبت به سايرين قرار دارند، اين است که درک آنها ناآگاهانه است؛ اما ممکن است برخي حيوانات که در درجههاي عاليتر هستند، بهگونهاي از آگاهي برخوردار باشند.
در قرآن کريم سنخ دیگری از وحی نیز بیان شده که نوعی گرایش است؛ چنانکه ميفرمايد:
وَوَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَيعْقُوبَ نافِلَةً وَکُلاًّ جَعَلْنا صالِحين * وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَينا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيرات؛(108) و اسحاق، و علاوه بر او، يعقوب را به وي بخشيديم و همة آنان را مرداني صالح قرار داديم و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما هدايت ميکردند و انجام کارهاي نيک را به آنها وحي کرديم.
خداي سبحان در اين آيه نميفرمايد علم به خيرات را به ايشان وحي کرديم؛ بلکه ميفرمايد خود فعل خير را به آنان وحي نموديم. ظاهراً مقصود اين است که تمايل به کار خير، با عنايت الهي در وجود اين بندگان شايستة خدا محقق ميشود.
دوم. معناي اصطلاحي وحي
تا اينجا سخن از معناي لغوي وحي بود؛ اما در اصطلاح علما، بهويژه علماي کلام و نيز در عرف متشرعه، اين معنا شکل گرفته که وحي، نوعي رابطة تعليم و تعلمي بين خدا و انبياي الهي است و به کسي وحي ميشود که پيامبر خدا باشد. پس وحي در اصطلاح، تنها براي